مثال :
فکر کردم که یک روز جمعه با خانواده رفته بودم منزل مادرم و برای صرف شام در آنجا ماندیم . مادرم سئوال گرد که :پسرم ، چه غذائی برای شام دوست دارید برایتان تهیه کنم ؟
عرض کردم قرمه سبزی ( من ایده پرداز شدم )، مادرم گفت ، همه مواد غذائی را در یخچال داریم ( او استراتژیست شد) و همچنین ظروف در کابینت های آشپز خانه موجود است . اگر چیزی کم داشتیم میتوانیم به برادرم که در بیرون خانه بود و به خانه بر میگشت تلفنی بگوئیم تا بیاورد.
از همسرم خواستم که کارهای اجرائی را انجام دهد .( او مدیر پروژه شد) زمان لازم برای پختن و میزان برنج و گوشت و سبزی را همسرم تعیین نمود.در اینجا از دخترم که تازه پختن قرمه سبزی را یاد گرفته بود استفاده نمود تا تجربه اش زیاد شود. ( دخترم کارشناس قرمه سبزی شد)همسرم به او گفته بود که چه کند و او که قبلا این کارها را انجام داده بود شروع کرد . گر چه قرمه سبزی خوبی درست شد و خوردیم اما چند نکته برایم جالب بود. . برنج را آورد داد به من تا تمیز کنم .( در اینجا من کارگر شدم ) همچنین قدش به قفسه بالای آشپز خانه نمی رسید. لذا از برادرش استفاده کرد ( او نیز کارگر بود) کمی دوغ برای صرف غذاخواسته بودکه به برادرم تماس گرفت و او نیز آن را تهیه کرد و برای صرف غذا به موقع رساند. ( در اینجا برادرم و پسرم نیز کارگر شدند) گر چه غذا خوب بود، اما طعم خاصی در غذا بود که برایم تازگی داشت، لذا ازهمه سئوال کردم که این طعم چیست؟
دخترم گفت که برای ترشی ، علاوه برلیمو ی امانی برای ترشی قرمه سبزی ، کمی از لواشک الوچه محلی که مادرم داشت استفاده نموده است.
پرسیدم چرا این کار را کردی ؟ گفت به دنبال یک مزه جدید بوده است - آیا او نیز در اینجا ایده پردازی کرده بود؟
از همسرم پرسیدم که آیا شما متوجه شدید و چرا اجازه این کار را دادید؟
او گفت ، متوجه شدم ولی این اجازه را به او دادم تا زندگی را تجربه کرده و راه خاص خودش را پیدا نماید.ضمنا میدانستم که کیفیت غذا خیلی تغییر نخواهد یافت و با توجه به ذائقه همگی، فکر میکردم تغییر حاصله در جهت رضایت جمع باشد.
اما مادرم اصلا در جریان نبود. من هم از غذای حاصله خوشم آمده بود.
گر چه با ذکر این مثال میخواستم بگویم ، هر کسی در هر کاری میتواند تمام مراحل - ایده پردازی - استراتژیستی- مدیریت پروژه و کارشناسی و کارگری را طی میکند. اما میزان و درصد آن متفاوت است و بستگی به توانمندیهای آن شخص دارد.ماهیت وجودی افراد مهم است ، هر کسی بر اساس جوهره وجودی خود زندگی میکند. مهم نیست که چه کاری میکند ، اما بر اساس جوهره وجودی ، دارای اولویت در یکی از این تقسیم بندی ها در زندگی میباشد.یک ایده پرداز در گذشتن از خیابان نیز با دید حل مسئله ، پیدا کردن راه های ممکن و بهترین راه های ممکن که اهداف دیگر را نیز تامین کند ، می پردازد. یک کارشناس نیز دارای هر موقعیتی باشد ، دید کارشناسانه در مسائل و موارد پیش رو در پیش خواهد گرفت.
واقعا نمیدانم که این روش زندگی اکتسابی است و یا انتخابی ، چه میزان آن به آموزش و چه میزان آن به جوهره وجودی شخص مرتبط است.اما نظر به این که برای استفاده از کارکنان در سازمانها وقت برای ساختن انسانها نداریم ، باید روش مناسب برای شناسائی این افراد را به کار گیریم و در پست های مناسب از آنها استفاده کنیم.
ایجاد یک سیستم هوشمندانه برای شناسائی این افراد بسیار مهم است .