به قدری مشکلاتی که صنعتهای مختلف با آن مواجه هستند زیاد است که بررسی همه جانبه همه آنها و سپس مقایسه همه آنها با یکدیگر کاری زمان بر است و طبیعی است که در طی زمان شرایط اولیه تغییر میکند .
تکنولوژی و دانش بومی در ان صنعت تغییر میکند و غیره
پس دولتها چه باید بکنند ؟ روی چه زمینه ای سرمایه گذاری کنند ؟
بهترین روش صاف کردن همه جاده ها است . از جلوی خانه نیز باید شروع کرد . بدین ترتیب هر صنعتی در جاده اقتصاد پیش خواهد رفت . همه این صنعتها بر اساس ظرفیت بالقوه خود رشد خواهند کرد .
این کار برای دولتها سخت است ، زیرا تنها هزینه کردن را میشناسند . آنها با اختصاص بودجه ( و معمولا در بروکراسی فاسد ، تخصیص درصدی به صنعت و صرف بقیه در بدنه بروکراسی ) به حمایت میپردازند . از تسهیلات بانکی گرفته تا ردیف بودجه های دولتی و چون این منابع محدود است ، باید تصمیم بگیرند . آنها به کارکرد بازار اعتقاد ندارند . در بازار آن صنعت که بهره وری بالاتر دارد ، تسهیلات را به سوی خود جلب میکند .نتیجه تخصیص بهینه خواهد بود . اگر نرخ بهره بازار پنجاه درصد باشد ، بسیاری از صنعتها گله کرده که با این نرخ نمیتوانند کار کنند ( و البته حق دارند ) اما تا زمانی که صنعتهایی با این نرخ بهره میتوانند کار کنند ، عقلانی نیست امکانات به سایر بخشهای اقتصاد هدایت گردد .
مشکلات نرخ ارز و رفاه مردم و نگرانی از افزایش قیمتها نیز در این بین مطرح است . اقتصاد دانان برای همه این مشکلات راه حل بهینه دارند . بهینه ترین کار فاصله گرفتن دولت از تصمیم گیری راجع به این متغییرها است . باید اجازه دهد این پارامترها توسط بازار تامین گردد .
تخصیص غیر بهینه مشکلات بعدی ایجاد مینماید که بر پیچیدگی امور اضافه میکند . باز کردن گره های تو در تو که با تصمیمات غلط اقتصادی متوالی انجام شده ، ممکن نیست مگر شروع از پایه اقتصاد .
" خشت اول چو بنهاد معمار کج ،،،، تا ثریا میرود دیوار کج "