دین را به " روش " معنا کرده اند . و معنی تحت الفضی این عبارت چنین خواهد شد که " در روش اکراهی نیست " روش اندیشیدن ، روش زندگی و ...
ضرب المثلی است که میگوید " آن مسئله عقلانی که به کسی یاد داده شود ، تا دم در خانه دوام خواهد آورد " یعنی مطلبی عقلانی است که برای شخص عادت شده باشد . دائم آن را اجرا کند . مطالبی که به او آموخته میگردد و برای شخص ملکه نشده باشد ، جزو عقل نیست .
سعدی میفرماید : " علم بیشتر هر چه خوانی *** چون عمل در تو نیست ، نادانی "
این متن دو وجهه دارد ، اجتماعی و شخصی . در بعد اجتماعی ، مجبور کردن گروه است به کاری ، تا زمانی که آن گروه با اکراه به آن کار مجبور شوند ، همه سعی در فرار از آن دارند . در حالی که اگر آن گروه پی ببرند آن کار خوب است ، دیگر بدون اکراه آن کار را انجام میدهند . پس استفاده از روش " اکراه " و اجبار روش غلطی برای مجبور کردن گروه مردم به انجام امری است .
در روشهای اداره سرزمینهای استعماری ، مستعمره چیان نیز به این امر واقف شدند و برای این که مردم با کمال رغبت کارهای مورد نظر آنها را انجام دهند ، روشهای زیادی را پیدا نموده اند ( و البته به کار برده و میبرند )
در بعد شخصی نیز چنین است . شخص را اگر مجبور به کاری کنند که دل آن شخص با آن نباشد ، اگر از زیر کار نتواند فرار کند ، آن کار را خوب انجام نمیدهد .
برای این افراد نیز روشهائی است که بدون اکراه آن کار را انجام دهند . اساتید فن این روشها را شناخته و از آن استفاده میکنند . تامین منافع مادی و دادن مطلوبیتهای خاص هر فرد ، میتواند هر شخصی را به اجرای کارهای غیر معمول وادار نماید . البته ظرفیت هر فرد در انجام کارها محدودیتهائی دارد که میتوان به تدریج این محدودیتها را نیز جابجا کرد .
عواملی چون ممنوعیتهای گسترده اجتماعی ( بدون اعتقاد اکثریت جمع به اجرای آن ) و موارد مشابه نتایج تاسف آوری را در اجتماع به بار می آورد .
نمونه بارز این امر """ آزادی و برابری سیاه پوستان در آمریکا است """
اکثریت مردم آمریکا به این امر اعتقاد ندارند ( گر چه این را بیان نمیکنند ) برای همین پلیس در رفتار با سیاهپوستان خشونت بیشتری به کار میبرد ، تعداد زندانیان سیاه پوست بیشتر از سایرین است و فرصتهای اجتماعی برای سیاه پوستان کمتر از سفید پوستان است .
افراد را هم بدون پذیرش قلبی و اعتقادی به برابری سیاه و سفید ، نمیتوان وادار به برابری سفید پوستان و سیاه پوستان کرد .
آنها اگر بخواهند کسی را استخدام کنند ، ناخودآگاه کسی را استخدام میکنند که ظاهر مطمئنی داشته باشد ( سفید باشد ) برای دوستی – برای معاشرت و غیره و غیره . با دستور و قانون نمیتوان مردم را وادار به تغییر رفتار نمود .
از این جهت اگر آمریکا را " کشور قانون " بنامیم ، این را پی میبریم که ظرفیت قانون حدی دارد و با قانون میتوان کشور را اداره کرد ولی در آن کشور عدالت مستقر نمیگردد .
گر چه همه کشورها به قانون نیاز دارند ، اما حکومت باید بر قلب مردم باشد . مردم باید با طیب خاطر امری را درک کنند و آن را اجرا کنند . برای این امر نیز باید از همه رسانه های موجود آموزش عمومی مناسب ارائه گردد .