به صورت کلی تمام سفر به
سه بخش تقسیم شده است . سفر اصحاب کهف ، سفر موسی با خضر و سفر
ذوالقرنین .
بخش اول : سفر بر اساس
عقل و درک شخصی است . در این مرحله ، انسان به فطرت بندگی خود پی میبرد و گام در راه یکتا پرستی
میگذارد . و حد آن شناخت خود و خدا و رسیدن به آنجا که از بذل جان برای حق نه تنها
ابا نداشته بلکه مشتاق و درخواست کننده باشد .
اجزای این سفر شامل
الف ) شناخت خود و خدا و
رابطه بندگی با او
ب ) مجالست با خدا دوستان
و دوری از دیگران
ج ) هجرت از همه داشته ها
به سمت جامعه یکتا پرست
د) صبر و خواب
ه ) بیداری و پی بردن به
فاصله خود و خلق
و ) اطمینان به خدا و
رضایت از او و درخواست هجرت به سرای باقی
یا طی سه مرحله
الف ) دوره سکون – شامل شناخت
خود و انس با موحدین و دفع مشرکین
ب ) دوره هجرت – شامل ترس
از دیگران و پناه به خدا بردن ( رفتن به غار ) و اطمینان به او
ج ) گرفتن خداوند بنده را
و حمایت و هدایت او در جهت مسیر الهی
در این سفر تفاوت بنده
موحد و مشرک آشکار میشود .
بخش دوم سفر : شامل
شاگردی موسی از خضر ، آداب این سلوک را عرفا بیان کرده اند و در شرح تقسیم بندی آن زیاد سخن گفته شده که مشهور آن هفت شهر عشق
عطار است .
اما در این سفر بنده موحد
به اسرار الهی آشنا شده و تا مرحله ای پیش خواهد رفت ( مرتبه خضری ) که امین الهی
است و به فرمان خدا قتل کودک میکند ( همه کودکانی که به هر دلیل از دنیا میروند !
) و دیوار بر پای میدارد ( همه محافظتها از همه افتادن ها ! )
اجزای این سفر سه قسمتی
است و مقدمه آن عزم موسی برای رسیدن به مرج البحرین و زنده شدن ماهی مرده دل و عدم
تشخیص و بازگشت به آن محل و دیدن خضر است تا قبولی خضر همراهی موسی را و گذاردن
شرط ، آن هم به حکمت الهی .
الف ) سوراخ کردن کشتی (
تن و نفس ) تا آن سلطان غاصب ( نفس اماره ) ، آن کشتی را نگیرد و کشتی در دست
مالکان آن بماند .
ب ) کشتن کودک ( نفس
اماره ) تا خداوند فرزند بهتر( نفس مطمئنه ) به والدین ( صاحبان کشتی ) بدهد .
ج ) برپائی دیوار تا گنجی
که در زیر آن است به دست نا اهل نیفتد و آن فرزندان صغیر ( صاحبان کشتی و والدین
کودک ) بعد از بزرگ شدن آن گنج را صاحب شوند .
بخش سوم : مرتبه
ذوالقرنینی – تا اینجا بنده به راه اسلام آمده و مرتبه تربیت نفس را طی کردن و
لیاقت داشتن آن گنج را پیدا میکند . حالا بنده ، نماینده الهی ( و خلیفه الله ) است
برای حکومت بر زمین .
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ
فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾ کهف * ما در زمين به او امكاناتى
داديم و از هر چيزى وسيلهاى بدو بخشيديم ﴿۸۴﴾
این سفر نیز سه بخش دارد
.
الف ) سفر به غرب تا
غروبگاه ودر چشمه های گل آلود جائی که زندگی غروب میکند و تن به زمین بازخواهد گشت
. نگاه خلیفه الله است بر خلق و دیدن باطن آنها . غرب انتهای دنیا است و انتهای
دنیا جائی است که غروب کنندگان زندگی ایستاده اند . سوال خدا که با آنها چه میکنی
، مرتبه خلیفه الهی را میرساند و بیان عدالت الهی بر آنها که " هر که ستم
ورزد عذابش خواهیم کرد و سپس نزد پرودگارش عذابی سخت تر " و" هر که
ایمان آورد و اطاعت حق کند ، او را به کار آسان واخواهیم داشت "
این اسفارسفر به دیدن است
که به قدرت الهی ، خلیفه الله به لحظه مرگ خلق سفر میکند و شاهد آن خواهد بود ،
حال امروز بنده در هر مقطع سنی که باشد . ( این در سفر شرق و غرب است )
ب ) سپس به شرق رفت جائی
که خورشید طلوع میافت . این طلوع زندگانی است و همه اطفال در بدو تولد عریان هستند
. و نور الهی بی مانع ( کارهای دنیا – خیر و شر – بدون لباس تقوا و بدون لباس گناه
) و خداوند بر همه مراتب او و آنچه میدانست و خبر میافت احاطه دارد .
ج ) رسیدن به محل دو سد
رسید که قومی زبان نفهم قرار داشتند . و درخواست ساخت سد در مقابل یاجوج و ماجوج
را نمودند .
آن قوم افرادی هستند که
بین تولد و مرگ قرار دارند . و از خلیفه الهی در مقابل قوم یاجوج و ماجوج درخواست
سد ساختن دارند . آنها قومی هستند که جسم و روح را نابود میکنند .
خلیفه الهی مزد نمیخواهد
و میتواند خودش بسازد ، اما هنر آنجا است که برای تربیت خلق ساخت سد را با زحمت
مردم ( قوای انسانی ) انجام میدهد .
قوای بدن ، مس و آهن
آورده و در محل سد میگذارند . ( سپس با آتش آنرا ذوب کرده و سد غیر قابل عبور
میشود ) رسیدن پیروان به مرحله مخلصین ( نه " ارادتمندان " که اول دیدن
خلیفه است ، بلکه "خلاص شدگان" که آخر دین خلیفه الهی است )هدف است . این سد ساخته شده توسط مهندسی خلیفه
الهی پایدار است تا آن زمان که خدا بخواهد . ( خداوندمیفرماید " ان ما
شاءالله " مگر آنچه خدا بخواهد . یعنی بلعم باعور ها اگر در قالب اهل دین هم
پنهان شده باشند ، سدشان را خداوند به فرمان خود سوراخ میکند و آنچه که رشته اند
پنبه خواهد شد . پس باید بسیار مواظب بود و در هیچ مرحله خود را ایمن از آتش عذاب
نباید دانست )
چون کار تمام شد گفت : قَالَ
هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاء وَكَانَ
وَعْدُ رَبِّي حَقًّا ﴿۹۸﴾ کهف * گفت اين
رحمتى از جانب پروردگار من است و[لى] چون وعده پروردگارم فرا رسد آن [سد] را درهم
كوبد و وعده پروردگارم حق است ﴿۹۸﴾
تا اینجا این اسفار در
این سوره تمام میشود . میتوان سفر ذوالقرنین را در تاریکی و جدا شدن از خضر را نیز
به داستان اضافه کرد و یا داستان موسی و خضر را بسط داده و الی آخر .
اما آنچه در این سوره
بوده ، به نظر، منظور خدا است و برای اصحاب بصیرت کافی است .
این ستور نگاه کردن به سه
داستان سوره کهف است با دید اسفار و مرتبه های بنده از آغاز سفر تا مرتبه خلیفه
الهی و بازگشت او برای هدایت خلق .