یک سفینه کاوشگر زمینی به سیاره ای مشابه زمین میرسد . افراد سفینه ازدواج کرده و در هر سنی فرزند دارند .
آنها پس از بررسی سطح سیاره و تحقیق و اطمینان یک کلونی در سیاره تشکیل میدهند .
ضمن زندگی و ایجاد کشاورزی با گیاهان همان سیاره , گروهی محقق برای اکتشاف میروند . در یکی از این اکتشافات با یک کلونی موجودات آبی رنگ کوچک مواجه میشوند و تصمیم میگیرند. چند بالغ به همراه فرزند را برای آزمایش با خود ببرند .
در بازگشت متوجه میشوند که در غیاب آنها موجودات بزرگی با رنگ قرمز به کلونی حمله کرده و چند نفر را با خود برده اند .
گروهی از افراد کلونی با روباتهای شناسایی برای نجات دوستان حرکت میکنند .
گروهی از محققین نیز روی موجودات پیدا شده تحقیق میکنند , شاید اطلاعاتی برای نجات سایرین پیدا کنند .
در نهایت مشخص میشود , آن گروه ربوده شده انسانی , همان نمونههای پیدا شده بود . و با آزاد کردن نمونهها. افراد گم شده پیدا میشوند .
آنها به سفینه برگشته و به سفر در فضا ادامه میدهند .
محقق بدجنس و مکتشف عاشق ( گروه ربوده شده حاوی معشوق باشد ) جذابیت داستان را بیشتر میکند .
فداکاری دو دوست یا دو برادر رقیب برای نجات میتواند وجه انسانی را بیشتر تحت تاثیر قرار دهد .
عطوفت در آزمایش نمونههای یافت شده و برخورد غیر خشن با آنها جنبه دیگر انسانی فیلم میتواند باشد .
موجودات کوچک , ظاهر کم دانش داشتند و موجودات پست به نظر می آمدند و بر عکس موجودات بزرگ , به نظر پیشرفته و هوشمند تر
تناقض فیلم روی تصور این مطلب است که تصور هوشمندی غیر واقعی است . آنجا که همه خودمانیم تصور پست و ارجح داریم .
در مورد سایر موجودات نیز آنها دنیای خاص خود و هوشمند دارند ( برای خودشان ) کاری مثل نمونه برداری موجودات زنده , مثل این است که از میان انسانها نمونه برداری شود .
و ...