هستی مقابل ندارد . مقابل هستی نیستی است که در واقع نیستی ، نیست .
ما میگوئیم که هستی شعور دارد ، قدرت دارد و نام آن در مذاهب خدا است . خوب اگر ما خود را ببینیم ، در واقع ما نیز جزئی از این " هستی " هستیم . در " هستی " هستیم .
تا زمانی که خود را جدا کنیم و جدا بدانیم ( گر چه واقعا جدا نیستیم و جزئی از هستی هستیم ) مرتبه ای دارد.
وقتی خود را جزئی از هستی بدانیم - آن هم مرتبه دیگری دارد .
اما زمانی خود را نمی بینیم . همه آنچه هست را هستی می بینیم . این نیز مرتبه ای است .
نظر به اینکه کل هستی یکی است و در یک، جزء نیست . پس اینطور نیست که آن یک قابل تقسیم به اجزا باشد .
پس همه هستی است . بقیه تصور و توهم است ( قوه شیطانیه توهم است . از آن برای مقاصد اختراع و غیره میتوان استفاده کرد ، اما باید در کنترل باشد که این توهم انسان را با خود بیگانه میکند )
این هستی ویژگی دارد .
روشن و عیان و آشکار است . که هست .
عالم است و بینا ( به خودش که غیر او نیست )
فاعل است و قادر ( که هست )
خلاق است و مصور ( از آشکاری نزدیک است که بروز کند . مثل روغن خالص که از خودش نزدیک است آتش بگیرد ... ظهور قدرت و فعل )
از قدیم بوده و تا ابد خواهد بود . دلیلی ندارد که روزی نباشد . او هستی است . چون هیچ ما به اذا ندارد . در مقابل ندارد ، طرف ندارد ، پس هیچ عامل تغییر ندارد . ثابت است بوده و خواهد بود . چون همه چیز او است و همه هستی را دارد که خود را دارد . پس بی نیاز است و صمد است .
این او و همه او مثل ندارد . یکتا است .
چون هیچ دیگر نیست . هر چه هست خوب است زیبا است . چرا که همه او است . و این چیز زیبا ستودنی است . سبحان است . محمود است .
چون او همه او است و او خود را دارد . پس او خود را دوست دارد . عاشق خود است . محبوب است .
پس همه او که از سنخیت اویند ، او را دوست دارند و بر اساس سنخیت میزان حب تفاوت کند .
این میزان دوری و نزدیکی از میزان توهم " بودن " است . جدا بودن است .
هر چه از او تر - بیشتر عاشق او بودن است .
هر چه ما کمرنگ تر او عیان تر
تا حد نهایت نداشتن سایه که سبحان الله ، حبیب الله و رسول الله را قسمت گشت صلوات الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین .
که صدق الله العلی العظیم .