میدانیم که خداوند بر همه اقوام پیامبران خود را فرستاده است. و این اقوام برخوردهایی متفاوت با پیغمبران داشتهاند.
اما داستان قوم ثمود و عاد و نوح و ابراهیم و لوط و موسی و سایرین را که در قرآن آمده نگاه کنیم متوجه می شویم که رفتار غالب مردم با پیامبران الهی از مخالفت تا دشمنی بوده است.
خداوند چرا این داستان ها را آورده .آیا قصد تاریخی و ثبت در تاریخ داشته است ؟ نه این که نیست, اما هدف باید بزرگتر باشد .
دارد آنچه در درون ما است و جنگ قوای داخلی با یکدیگر را بیان می کند .
زمانی که پیغمبر درون ما چیزی و راهی به سوی خدا می خواند و سایر قوا را به آن راه فرا می خواند ، سایر قوا چه می کنند ؟
در عبادت روزه ، پیغمبر درون ما ما را به نخوردن و غیره می فرماید . اما قوای درونی ما بهانه جو است . اگر بتواند مخالفت می کند . اگر بتواند دشمنی می کند و اگر نه با اکراه قبول می کند .تابع است . اما به محض قدرت گرفتن کار خود را می کند .
در عبادت روزه ، پیغمبر درون ما ما را به نخوردن و غیره می فرماید . اما قوای درونی ما بهانه جو است . اگر بتواند مخالفت می کند . اگر بتواند دشمنی می کند و اگر نه با اکراه قبول می کند .تابع است . اما به محض قدرت گرفتن کار خود را می کند .
برای پیروزی در این مبارزه می توان از خود خداوند راهنمایی خواست و از او مدد گرفت . همه کسانی که پیروز شدند این چنین کردند .
اما فقط این نیست . یکی دیگر از استنباط های این داستانها ، رفتار اجتماعی جوامع است . جوامع در مقابل تغییر مقاومت می کنند . حتی اگر آن تغییر باعث بهبود ایشان گردد.
انرژی اولیه برای شروع واکنش های شیمیایی داستان مشابهی است . یک نیروی اولیه می خواهد تا حرکت ها بوجود آیند . وقتی از مقاومت اولیه عبور نموده شود ، جریان با سرعت طبیعی خود ادامه می یابد تا به تعادل برسد .