از این زمان بحث های زیادی در خانه شاهزاده برگزار می شد . در زمانی که پدر پسر خانواده دختر را منتظر می گذاشت ، گاهی شاهزاده می آمد و اذعان می کرد که در خصوص ازدواج او صحبت کنند تا زودتر به نتیجه برسند . از این رو به اختصار می گفت " داستان خر را بگوئید " این جمله مثلی است از داستان قدیمی در آن ولایت.
سلطان پیشنهادات جدید و جایگزین میداد که به جای فلان چیز ، چیز دیگری بدهند . از این رو رفت و آمد واسطه ها بین دو شهر زیاد بود .
دو ماه گذشت . شرایط پذیرفته شد تاریخ مراسم مشخص شد . هدایای اولیه تقدیم عروس گردید و مواردی که نیاز به خرید مشترک داشت در شهر دختر آغاز شد .
"""""""""""پی نوشت "داستان خر را بگید " کشاورزی بود که با زن و پیر خود در آن سرزمین زندگی می کرد . یک روز صبح زود مادر پسر رو به پدر کرد و گفت خوب است این خر را که داریم بفروشیم و با پولش برای پسر مان عروسی بگیریم . پسر که بیدار بود و خود را به خواب زده بود . گوشش تیز شد . زن و شوهر از کشاورزی و آب و زمین و محصول سخن می گفتند و کم کم وقت بیرون رفتن و سر زمین کشاورزی می رسید .
در این زمان پسر از زیر لحاف گفت : حرف خر را بزنید " داستان خر رو بگید "
این شد که این جمله در آن ولایت ضرب المثل شد """""""
پس از خرید هدایا مراسم باشکوهی برگزار گردید . میهمانان زیادی از دو شهر امده بودند و مجالس مجزای زنانه و مردانه برگزار بود . در بخش زنانه ، رقص و آواز جریان داشت و در بخش مردانه در حضور روحانی شهر سکوت بر قرار بود .
تا اینکه از داماد خواسته شد به بخش زنانه رفته و زنها حجاب گرفتند و روحانی وکالت خواست و وکالت گرفت و خطبه خوانده شد .
در انتهای شب شاهزاده و هیئت همراه به مهمان سرای سلطانی رفته و عروس و خانواده به اندرونی رفتند .
زمان خداحافظی – عروس و داماد لحظاتی را نزدیک هم گذراندند . هر دو فکر می کردند که حالا زوج هستند . اما الان وقت جدا شدن است . این بود که این جدا شدن برای هر دو سخت بود .
روز بعد داماد و هیئت همراه به شهر خود بازگشتند .
----
در هنگام اولین برخورد و عاشق شدن پسر بر دختر آن دو به گوشه ای رفتند و با یکدیگر صحبتی کردند .
دختر با حیا بود و سر به زیر انداخته بود . صحبتهای رد و بدل شده شامل دانش طرفین و اینکه چه رفتاری را از همسر خود انتظار دارند بود . هر دو بی تجربه و به این مقوله فکر نکرده - مواردی مطرح شد و هر دو منطبق با خواست دیگری بودند .
عشق چیزی است که اتصال را از جای دیگر رقم می زند . سخن ها و قضاوت ها بهانه اند .
در word نگاه کردم کل فصل اول 1084 کلمه شده است .
از 6000 تا 8000 کلمه برای 20 صفحه قطع وزیری داستان
مورد نیاز است .
باید موضوع را بسط داد مثلا بخش پیدا کردن دختر و خواستگاری از سایر دختران
حالا ببینم بسط دادن داستان توسط خانم پروین ساکن آمریکا به کجا می رسد تا به بسط داستان بپردازم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر