در جوامع بدون قانون مثل جنگلهای آمازون و زندگی بدوی آنها تا جوامع پیشرفته غربی بخصوص آمریکا با آن حجم زیاد قانون های تصویب شده و اجرایی را اگر مد نظر قرار دهیم ، مشاهده میکنیم که آزادی انسانهای بدوی بسیار زیاد است . در واقع قوانین بسیار محدود قبیله ای آنها ، آنها را برای انجام بسیاری از کارها آزاد میگذارد .
از طرفی در جوامع پر قانون مثل آمریکا ، زندگی افراد بشر تا حدود زیادی محدود شده است . در واقع آزادی این افراد بسیار محدود است .
قاعدتا یک حد بهینه از قوانین برای جوامع وجود دارد که ضمن این که افراد جامعه در کنار یکدیگر بدون اجحاف به یکدیگر ، بتوانند در بیشترین آزادی ممکن زندگی نمایند.
مشاهده میکنیم که قوانین کمتر باعث آزادی بیشتر است و از طرفی پیچیدگی زندگی اجتماعی ما باعث نیاز به قوانین پیچیده و زیاد میباشد .
برای تعادل بخشی به این مجموعه دو کار میتوانانجام داد .اول بسته بندی قوانین در یک محدوده کاری است . مثلا واردات و صادرات . این مجموعه نیازمند قوانین است . هر قانونی که بنا بر نیاز تصویب شود باید در مجموعه قرار گیرد . قوانین جزیره ای و اکثرا متضاد مطلوب نیست . چنانچه امور بصورت بسته ای دیده شود ،شاهد قوانین متضاد نخواهیم بود. قانون گذار بنا بر نیاز زمان کل بسته را بررسی و تغییرات لازم را در همه موارد لازم وارد میکند و آنرا عرضه خواهد کرد. اگر نمایندگان مجلس چنین توانایی را نداشته باشند ، هیئتی از توانمندان قانون میتوانند این کار را برای مجلس انجام دهند و در نهایت تغییرات در مجلس تصویب گردد.
رفتار دوم تصویب قوانین اصولی است ، مثل این که کسی نباید به دیگری یا جوامع دیگرضرر برساند و هیچ قانونی نمیتواند این حق افراد را صلب نماید و در صورت رخداد باید ضرر را جبران نماید و اگر نتواند شخصا جبران کند ، این جامعه ( دولت ) است که باید ضرر افراد و جامعه را جبران کند.
از این دست قوانین اصولی و موضوعه میتواند تا حدود زیادی عدالت را برقرار نموده و از رفتارهای نامطلوب در جوامع ممانعت بعمل آورد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر