دانشمندان در پي تحصيل هستند تا بتوانند در تلاشي که براي روشن نمودن تاريکي ( جهل ) دارند با ابزار دانش قبلي در زماني کمتر به پيش بروند و راه رفته ديگران را دوباره نروند ، گام در حد علم گذاشته و بخش تاريکي از اندیشه های بشری را روشن نمايند.
اين است که در بر اصحاب ظاهر، دانشمند شدن با تحصيل علم ممکن شود و لذا لشگري از همه فرزندان را به تحصيل علم (مکتوب) ميگمارند ولي نتيجه مطلوب از اين لشگر متعلم حاصل نمي شود.
جالب آن که اين تحصيل بر ايشان مشتبه گردد که عالم و دانشمندند و از جامعه طلب مزد عالم نمايند. که قابل پاسخ گوئي نباشد ، زيرا آنها گندم نماي جو فروش هستند.
در اقتصاد نيز هر کارشناس دانشگاهي پنج ديپلمه را ميطلبد که هر ديپلمه بر پنج زير ديپلم توان کنترل دارد!!!
و در جامعه اي که همه کارشناسند با کمبود زير مجموعه مواجه گرديم و کارشناسان را به کارهاي پائين تر ميگمارند تا آنجا که اکثر اين کارشناسان تن به کارهاي پست ( به ذعم آنها ) نميدهند و بيکاري نهادينه شود.
در بهترين حالات استفاده بهينه از نيروي تحصيل کرده مقدور نميباشد.و جامعه هزينه غير بهينه نموده و بهره لازم نبرده است.
پس اولا شناسائی دانشمندان بالقوه و تربیت آنها مهم است.
و در ثانی رعایت نسبت تحصیل کرده و کم تحصیل کرده بر اساس توان بالقوه ایشان در هم افزائی اجتماعی مهم میباشد.
رعایت این دو برجامعه بهینه لازم است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر