آمریکایی ها می دانند که برخورد نظامی و شدید نظامی با چین عواقب وحشتناک جهانی دارد و جنگی است که در آن کسی پیروز نمی شود . بنابراین به سمت فعالیت در جهتی پیش می روند که نیروهای نظامی را برای محدود کردن نیروهای چینی در دریای جنوبی چین و تایوان افزایش دهند .
اما چینی ها هم همین فکر را می کنند.
در واقع در صورتی نیروهای آمریکایی می توانند جلوی فعالیت های توسعه طلبانه چین را بگیرند که خطر جدی باشند . اما دو طرف می دانند که نیستند . بنابراین هر میزان افزایش نیروهای آمریکایی در حد یک مانور محدود اثربخشی خواهد داشت .
ونه باعث بازدارندگی در هر زمینه ای می شود.
در واقع چینی ها با ادامه کارهای خود هر بار نیروهای آمریکایی را مفتضح خواهند نمود .
آمریکایی ها از خود خواهند پرسید "اما رویارویی جدی هم عملی نیست . پس چه باید کرد؟ "
آمریکایی ها باید جدی و خطر ساز وارد کارزار گردند تا بتوانند جلوی چین را بگیرند . اما باید هزینه های خود را محدود نگه دارند . وقوع یک جنگ در آن منطقه برای چینی ها ضرر بیشتری خواهد داشت و این امر باید به صورت مشهود بیان شود و تهدید ها به سمت جنگ پیش برود . این چینی ها باید باشند که پا پس بکشند . به این ترتیب امکان بازدارندگی امکان پذیر خواهد بود .
طرفین باید در نظر داشته باشند که چنانچه درگیری (حتی محدود) در منطقه پیش بیاید ، طرف چینی مشکلات کوتاه و دراز مدت بیشتری خواهد داشت . همچنین لازم است یک اتحاد منطقه ای از سایر کشورها در مقابل چین وجود داشته باشد . حتی اگر بیشترین سنگینی نظامی با آمریکا باشد .
با این سناریو می توان توسعه نظامی منطقه ای چین را کنترل نمود .
همچنین با محاصره دریایی چین و نا امنی دریایی - بازدید کشتی ها و معطل ماندن آنها ، برتری تامین کالای چینی برای سایر کشورها کم خواهد شد و کشورها به تامین کنندگان منطقه ای کالا و خدمات روی خواهند آورد .
این ها می تواند فضای تجارت جهانی را برای سایر رقبای چینی بهبود بخشد .