علت از بین رفتن طبقه متوسط در کشورهای توسعه یافته , این است که ساخت
پول سخت شده است.
کارآفرینها در طول زمان , همه موارد را مشاهده کرده و کسب و کار را بزرگ کرده اند.
در نتیجه فرصت شغل متوسط را کم کرده و کارکرد را بصورت کارکنان خط اول
برخورد با مشتری و تعداد کمتری ( تقسیم به نسبت کل کارکنان ) کارکنان
اندیشمند ( طبقه متوسط یا طبقه بالا ) تبدیل نموده اند.
هر چه زمان از این کسب و کارها بگذرد , با توسعه و اتوماسیون و استفاده
از سایر دستاوردهای اندیشه , هزینه ها کمتر خواهد شد و یکی از موارد مهم
این کاهش هزینه. عدم نیاز به افراد متخصص خواهد بود.
گر چه تخصص های جدید مورد نیاز خواهد بود , اما تعداد و هزبنه کمتر ی
مورد نیاز است ( در غیر این صورت این کار اقتصادی نبود )
حاصل این روند کاهش زیاد شغل بخصوص طبقه متوسط است.( و کار کمتر برای هر
واحد کالا )
این کسب و کارها همچنین در مقابل تغییرات ( ابداعات جدید ) مقاومت میکنند
و جالب اینجاست که توان مالی و سیاسی این کار را دارند.
بدین ترتیب جامعه از فرصت تغییر ( بخوانیم پیشرفت جامعه یا تشکیل شغلهای
جدید بخصوص برای طبقه متوسط ) جا میماند.
ضرر این سیکل معیوب بیشتر از هر چیز متوجه جامعه است. کل جامعه جهانی.
به تاریخ بخصوص چند دهه اخیر که نگاه کنیم مشاهده میکنیم که در هر زمینه
ای که شرکت های بزرگ آمده اند از پیشرفت اساسی جا مانده ایم.
نشانه بارز آن خودرو است.
نگویید که خودرو امروزی نسبت به اولین تولیدات کارخانه فورد خیلی پیشرفت
داشته , بحث اینجا است که اگر اینطور نبود امروز تحولات بسیار بیشتر و
جالبتر میداشتیم.
شاید اگر شرکتهای بزرگ فرصت کسب و کار را کمی بیشتر باز کنند , جامعه
روزهای بهتری را ببینند.
به خاطر داشته باشیم که جامعه نیازمند شرکتهای بزرگ است. کارهایی که این
شرکتها میتوانند انجام دهند فراتر از شرکتهای کوچک است. اما همه چیز را
نباید به آنها سپرد.
متاسفانه این آن اتفاقی است که در بسیاری جوامع شاهد آن هستیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر