به طور سنتی ، کشور ایران دارای سازمان برنامه ریی بود. اولویت می گذاشتند که تا سال فلان باید به فلان جا برسیم . هزینه میکردند و میرسیدند.
خوب من هم شخصا با برنامه ریزی موافقم و از این گونه سازمان ها خوشم می آید. اما روش دیگری نیز برای هدایت و پیشبرد صحیح یک اجتماع وجود دارد.
شناسائی و رفع موانع
در واقع هدف گذاری برای سازمان مدیریت و برنامه ریزی کلیدی ترین عامل است. این هدف را بر چه مبنائی انتخاب نموده اند؟
اگر فرض کنیم که هدف در زمان شروع برنامه ریزی درست بوده است ، معلوم نیست که بعد از آن و در زمان برنامه ریزی نیز این هدف مناسب باشد، چه برسد به زمان اجرا ( گر چه تجربه نشان میدهد در زمان اجرا نیز آن چه هدف بوده اجرا نمی شود و مشکلات و تفاوتهای زیادی در اجرا بوجود خواهد آمد)
یک راه کار بهتر این است که به اقتصاد و به جامعه اجازه رشد بدهیم. آنها بهتر میتوانند تشخیص دهند که در کدام زمینه ها سود بیشتر وجود دارد. رشد در کدام مسیرها بیشتر خواهد بود و عکس العمل سریعتری نسبت به تغییرات از خود نشان خواهند داد. تنها عاملی که باقی می ماند برای دولت ، این است که موانع را از جلوی پای فعالین اقتصادی بردارد و اجازه رشد قارچ ها را ندهد ( قارچ ها افرادی هستند که از امتیازات دولتی استفاده می کنند و بیشتر از ارائه خدمت ، منابع را مصروف می کنند، گر چه تا یک حدی اقتصاد میتواند این قارچ ها را تحمل کند، اما با بیشتر شدن از یک حدی ، سیستم رشد منفی نموده و قارچ ها تمام منابع را مصروف می کنند. در اینجا تضاد منافع قارچ ها باعث درگیری بین آنها میشود که معمولا با میانجیگری خوراک دهنده آنها قائله فیصله خواهد یافت و یا درگیری در ارگان های دولتی رخ خواهد داد)
با حذف برنامه ریزی دولتی ، چگونه باید عوامل بازدارنده شناخته شود. در اینجا از اساتید زبر دست دانشگاه ها دعوت میشود تا واسطه آن رشته با بدنه دولت باشند. این افراد ( که معمولا در رشته خود – در یک رشته تخصص دارند ) بهتر از دیگران میدانند که سایر همکاران چه تخصصی دارند و در کجای کار بدرد کشور ، برای تحقیق و یا ارائه راه کار میخورند. و در زمان مناسب آن را به دولت ارائه می نمایند.