میگویند هر داستانی از یک جا شروع میشود و در جایی تمام میشود . کارهای هدفمند معمولا در آن زمان که برنامه ریزی میشوند ، ابتدا و انتهایشان را مشخص میکنند. سپس وقایع میانه را طرح مینمایند.
در خصوص داستان حضرت ایوب نبی نیز ابتدا و انتهای کار دارای اهمیت بود و به وضوح در خصوص آن توضیح داده شده ، اما وقایع میانه که دارائی ها و نزدیکان ایشان از دست رفته اند و به چه طریق و طی چه فرآیندی چنین شد و اینکه به چه مکانیزمی ایشان از جمع کناره گرفته اند ، توضیح مشروح نداریم . اما در خصوص پایان ماجرا توضیح مشروح داریم .
نکته ای که داریم این است که برای آخر داستان ایوب نبی ، سخت ترین رویداد ممکنه باید اتفاق می افتاد تا صبر صابر ترین انسانها به آخر برسد . پس آنچه روی داد آخرین مورد صبری است که میتوان متصور بود . اما صابر ترین افراد نیز در آن موضوع نتوانست صبر کند . بنابراین در صبر نیز نباید تصور کرد ، فردی ممکن است از صابرترین افراد پیشی بگیرد .
گر چه آن رویداد محقق نشده بود . این نیز از زیبایی طراح و گوینده داستان است . که امری بر شخصی مشتبه شد و صبرش تمام شد . یعنی آن اتفاق سخت نیز به منصه ظهور نرسید . اما اثر ذهنی آن برای ایوب همان بار تحمل نکردینی شد .
پس سخت ترین موارد را بیان داشت . و در انتها یک زیبایی دیگر بر همه زیبایی های موجود افزود .
دیگر آنکه خداوند به ایوب آموزش داد که قسم را نباید شکست و چگونه قسم را اجرا کنید تا شخص مظلوم آسیب نبیند. در واقع عقل و تفکر را در مقابل عصبیت و عدم تفکر و خشم ، به بشر آموخت و تذکر داد .