زیرا آنها همه چیز را نمیدانند و با دید همه جانبه نظرات اقتصادی نمیدهند. چقدر خوب بود اگر اقتصاد دانان از جایگاه خود خارج میشدند و بعضی چیزهای مهم دیگر را نیز به عنوان ورودی تئوریهای اقتصادی مد نظر میگرفتند و سپس توصیه های اقتصادی میدادند .
سیاستمداران بیشتر به سخنان کارشناسان استراتژیست و امنیتی ( داخلی و خارجی ) توجه میکنند تا اقتصاد دانان . همه میدانند باید نرخ ارز در بازار مشخص شود . یا تورم ناشی از چاپ پول توسط دولت است و غیره . اما سیاستمداران که این کارها را نمیکنند دلیل دارد .
بدترین دلیل آن این است که میخواهند سیستم ناکارآمد کار کند یا خود را در جامعه مطرح کنند و از خود اسم نیکو بگذارند ( که نجات بخش فلان بود و امثال این ) . اگر خواسته ها و دلایل سیاستمداران را میدانستند بر اساس محدودیتهای موجود ، پیشنهادات عملی اقتصادی میتوانستند ارائه نمایند و بالطبع سیاستمداران آن را بکار میبستند .
از سوی دیگر وقتی اقتصاد دانان میبینند که سیاستمداران موارد بدیهی را اجرا نمیکنند ، آیا نباید مسیری را پیش ببرند که منتج به اجرای کار درست اقتصادی باشد ؟
برای این کار ابزارهایی را در اختیار دارند . مثلا لابی گری در هیئات دولت و مجلس میتواند مفید باشد . چاپ مقالت غیر تخصصی که توسط مردم عادی قابل فهم باشد ، برای روشنگری عمومی و حتی انتقال موضوع به بدنه افراد امنیتی کشور ( تا آنجا که توان دارند . چون برای آنها امر غیر تخصصی است ، با زبان ساده به نحوی که برای شنونده جا بیفتد )
متخصصان ما که اینگونه با موارد بدیهی اقتصادی روبرو میشوند ، وای به حال غیر متخصصان جامعه ، از غیر متخصصان چه میتوان انتظار داشت ؟