فرض کنیم توانایی دویدن روی قله امواج را داشته باشیم . چون دائما قله امواج در حال جابجایی است ، کسی که در حال دویدن است باید بروی فضاهای خالی بپرد!
جایی که وقتی در آن لحظه خاص به آن میرسد ، قله موج به آن نقطه رسیده باشد .
در واقه فرد دونده باید دائما در حال محاسبه محل فرود پای بعدی باشد .
وقایع پیرمون انسانها در هر جامعه ای مانند دریای امواج میماند . اگر افراد بتوانند در زمینه کاری - ارتباطات اجتماعی و غیره ، بصورت پرش روی قله امواج کار کنند ، با سرعت مناسب ( شاید حداکثری ) پیشرفت خواهند داشت . در غیر اینصورت ممکن است بدرون فاصله بین امواج افتاده و کمی از رقیب ها عقب بمانند.
از سوی دیگر پرنده قله امواج ما ، از آن بالا حرکت قله های بعدی را میبیند . در حالی که کسی که فرو افتاده در دل امواج باشد حداکثر قله های اطراف را مشاهده میکند.
جهان بینی و دور نگری دونده روی قله امواج بیشتر از سایرین است و امکان توقف و توضیح برای سایرین را ندارد ، توقف معادل سقوط بدرون امواج است .
لذا ، او با فراهم آوردن امکان رشد برای سایرین ، بدون توقف باید برود .مسلما خیلی ها به او نمیرسند ، یا بعد از مدتی طولانی پی به رفتار صحیح دونده روی امواج خواهند برد . اما در لحظه او فقط میتواند یک پیغام به دیگران دهد یا دست ایشان را بگیرد و یا مسیر صحیح را نشان دهد .کسانی که کمک دریافت کرده اند ، دوندگی روی امواج را خواهند دید . آنها بالقوه توانایی دونده امواج شدن را خواهند داشت .
دونده های روی قله های
تکنولوژی
علوم
تجارت
سیاست
و غیره را میتوان شناسایی کرد و از ایشان برای بهیود شرایط جوامع استفاده نمود .
از منظر محاسباتی نیز میتوان به این رویداد نگاه کرد . دائما باید شرایط به روز شود و محاسبات انجام گیرد . گاه آنقدر حجم محاسبات زیاد میشود که موارد ساده و بدیهی اطراف دیده نمیشود و یا مورد صرفنظر قرار میگیرد . ( مانند داستان آب پز کردن تخم مرغ های نیوتن ... )