آنچه مشاهده میشود این است که :
سنخیت است
اول - عاشق وصف معشوق میکند. همه خوبی ها را به معشوق نسبت میدهد . شاید عاشق خوبی ها است.
دوم - اول دوست دارد بعد خوبی را نسبت داده, اصل جذب و سنخیت است.
اما در مرحله قبل از عاشقی , عشق بود. بدنبال ما به اذا میگشت.او را دید , به او پرداخت. معشوق پدید آمد.
اول عشق بود.
پس اول عشق بود - درون عاشق جای گرفت . عاشق دنبال ما به اذا گشت . معشوق پدید آمد.
منطبق میکنیم با خلقت .
از آخر . عاشق دنبال معشوق بود . حوا را آفرید . عشق درون آدم شد . که نفخت فیه من روحی .
پس یکی از وجوه نفخه الهی عشق بود. سپس عشق مجازی را آفرید که :
از عشق مجاز گویمت چیست غرض *** زان چاشنی عشق حقیقیست غرض
از جلوهٔ حسن دوست در روی نکو *** تعلیم طریق عشقبازیست غرض ( فیض کاشانی )
اما عشق آدم به حوا اول حقیقی بود . که آدم مجاز را نمیشناخت .
غیرتش غیر در جهان نگذاشت *** لاجرم عین جمله اشیا شد ( عراقی )
لطف حق درس عشق بازی داد.
گفت به درخت نزدیک نشوید . چه کسی گفت : خوردند ؟
نزدیک شدند !
با نزدیک شدن از بهشت بیرون شدند.
لازم بود از بهشت بیرون روند تا عشق حقیقی به کمال رسد.
باز تمرین بود و امتحان تا هزاران سال تا مصطفی پدید آمد .عاشقی به کمال رسید . معراج ظاهر شد . علی ظاهر شد . عشق ظاهر شد .
رسول الله شد.