۱۳۹۱-۰۹-۲۶

کنتور گاز- دیجیتالی

یه روز( سال 89 یا 90 بود) رفته بودم پیش یک دکتر مکانیک تو یه شرکتی ، معرفیم کرده بودند  برای یه چیزی و باهاش راجع به توربین بادی حرف زدم . مدیر عاملش از این آقا زاده های کم سن بود.

تو شرکتشون ، کنتور گاز میساختند ( طرح و این چیزا از این دکتر بود ) و من ناچار مدتی منتظر شدم.

منم برای پروژه طراحی کارخانه ، روی کارخانه کنتور گاز کار کرده بودم.....یه عالمه قطعه ریز داره و دنگ و فنگ فراوان .اینطوری که مینویسم ، برای اختصار است ، همه چیزش را میدونم.

خلاصه ، راجع به اصلاح سیستم کنتور گاز فکر کردم . معایبش که این همه قطعه  داره و اینا ، بهترین طرح ممکن آمد تو ذهنم .

لپ مطلبش را در شکل زیر نشان میدم .

شکل

وقتی هیچ جریانی نداشته باشیم ، فشار دو قسمت لوله برابر است.وقتی جریان گاز بوجود ببیاد ، اختلاف فشار بوجود خواهد آمد. بر اساس میزان اختلاف فشار ، میتوان سرعت گاز را حساب نمود.

برای مدار برقی نیز یک سلول خورشیدی مشابه ماشین حسابها ، کافی خواهد بود تا یک باتری کوچک را همیشه شارژ نگاه دارد.نمایشگر نیز لازم نیست ، همیشه چیزی را نشان دهد. با یک دکمه فشاری میتواند ال ای دی ها را روشن کرد.ضمنا میتوان یک گیرنده کوچک نیز در مدار درنظر گرفت تا وقتی سیگنال دستگاه کنتور خوان را دریافت کرد، شماره کنتور و عدد کنتور را برایش ارسال نماید. اینطوری کمترین انرژی ممکن از باتری صرف خواهد شد و یک برچسب کوچک که روی ماشین حسابهایمان نیز هست ، میتواند برق مورد نیاز دستگاه را ( مادام العمر ) فراهم کند.

چون تیراژ مصرف ملیونی است. مدار الکترونیکی آن بصورت مدارهای آی سی و خیلی ارزان ، قابل تولید و نصب میباشد.

قیمت تمام شده محصول را با مدیریت مناسب طرح میتوان به یک ( یا حداکثر سه ) دلار رساند. به خیلی چیزها بستگی دارد.

۱۳۹۱-۰۹-۲۵

سومین اختراع : کولر آبی بدون پوشال

برای این کولر خیلی زحمت کشیدم و یک مدل ساختم و در شرکت سینجر گاز بردم....از کولر خوششان آمد ولی کلا سیاست شرکت روی یخچال بود و کولر اختراعی ماند معطل و در نهایت هم در یکی از اسباب کشی ها متوجه شدیم که در انبار نیست. یکی از همسایه ها زحمت کشیده و از انبار تعدادی چیز بدرد بخور را برداشته بود و احتمالا به این وانتهایی که لوازم مستعمل و ظایعاتی میخرند فروخته بود. خدا خیرش دهد.

اول داستان : در کارخانه سینجر گاز مشغول کار بودم که برای یک نوع نگاه دارنده رویه سینی اجاق اظهار نظر کردم، به من گفتند که مگر چند نوع از نگاه دارنده تا حالا دیده ای که اظهار نظر میکنی؟ ساکت شدم. و تصمیم گرفتم نشان دهم که دید مهندسی و نگاه نمودن سیستمی به مجموعه ، چیز دیگر است. میخواستم راجع به اجاق کاری انجام دهم ، دیدم که همه خود را استاد میدانند و ممکن است مورد پذیرش قرار نگیرد.کولر آبی را انتخاب نمودم.

طرح کولر آبی از فیلمهای قدیمی آمریکائی که در تلوزیون دیده ایم ( دهه 50 میلادی) تا کنون تغییر نکرده است. در این دوران ، پوشال سلولوزی و چند مدل کارهای مشابه برای کولر آبی انجام گرفته است که مطلوب من نبوده است و اشکالات اساسی طرح را حل ننمود.

در دوره دانشگاه یادم می آید که برای حل مشکل سیمان تهران ( وجود سیمان در خروجی دودکش ها) از نوع خاصی فیلتر به نام سیکلون استفاده شده است. از این طرح خوشم آمده بود، چون با ماهیت غبار هوا ( ممان اینرسی) کار داشت و سرعت هوا را کم نمیکرد.

تصمیم گرفتم که از این سیستم استفاده کنم.

ضمنا ، اولین جائی که بعد از سربازی برای استخدام مراجعه نمودم، شرکت آبسال بود. برای امتحان طراحی قالب ، نقشه دیواره های کولر و تشتک آن را داده بودند و تعداد قالب پرس 400 تن آن را میخواستند، الان به خاطر ندارم،3 یا 4 قالب برای هر قطعه،خیلی زیاد است. در واقع عملیات تولید کولر آبی هزینه بر است و سرمایه بر. میخواستم همین مکانیزم را با هزینه سرمایه گذاری کمتر، و راندمان مناسب و حل مشکل تعویض سالانه پوشال انجام دهم.

از دیگر اشکالات ، وجود دو موتور( برای آب و هوا) وجود تسمه و بلبرینگهای آن ، در کولر آبی است.

آزمایشات زیادی در خصوص تبخیر آب انجام دادم تا ماهیت جریان هوا- تبخیر یک قطره در هوا و غیره را متوجه شوم. جهت نمونه بد نییست یادآوری کنم ، هر قطره آب یک قسمت از 52 قسمت وزن خود را تبخیر مینماید و تبدیل به یخ میشود.( چنانچه فرصت تبادل حرارتی با هوا نداشته باشد) این اتفاق در تگرگر می افتد و پوشال هم برای معطل نمودن جریان آب و ایجاد سطح تبخیر زیاد بین آب و هوا است.

طرح اولیه و ایده آل :در شکل زیر طرح ایده آل را ترسیم نمودم .

 شکل یک

طرح عملی ساخته شده:در شکل دوم کولر آبی است که ساخته شد و با ظرفیت 2800 ( فوت بر دقیقه ) کمی کمتر از کولرهای 3000 موجود در بازار کار میکرد و هوا را خنک نموده بود.ابعاد این کولر 28*28*25 سانتی متر بود.(وزنش نکرده بودم، شاید چون از تعداد زیاد قطعات ریز نبشی ها و تسمه های ورق گالوانیزه استفاده کرده بودم و در هر مرحله با پیچ آنها را محکم میکردم.وزن نهائی خیلی کمتر از نمونه ساخته شده من بود)

 شکل دو

جنس مطلوب برای قطعات  محفظه پروانه ، فوم میباشد که با قالب گیری ، با هزینه کم قابل ساخت است و ضمن عایق رطوبت بودن، سر و صدا را نیز به خوبی جذب مینماید و مطلوبیت بیشتری برای هوای خروجی ایجاد خواهد نمود.

کماکان طرفدار طرح استفاده از سیکلون میباشم.

۱۳۹۱-۰۹-۲۳

دومین اختراع : شستشوی اولتراسونیک بدن – لباس – ظروف غذا و....


مدتهاست که بشر از سیستم شستشوی اولتراسونیک برای تمیزی بالای سطوح فلزات و غیره استفاده میکند. اما نه برای استفاده شخصی انسانها در خانه ، علت آن و رفع مشکلات آن را در زیر عرض میکنم.

تولید فرکانس بالا مشکلات خاص خود را دارد  ( بالای 20 کیلو هرتز ) و روی این فرکانس بالا انرژی گذاشتن نیز توسط مدار ترانزیستوری ساده میتوان قرار داد. این انرژی نیز به یک پیزو الکتریک منتقل میگردد و در نهایت تغییر ابعادی پیزو الکتریک باعث تکان ظرف ( آب و مواد شوینده ) میگردد . این جابجائی سریع آب و مواد شوینده ( در مقیاس مولکولی ) باعث میشود که مولکولهای پاک کننده و آب به چربیها ( و ناخالصیها ) برخورد نمایند و آن را از جا کنده و با خود ببرند. چربی ها که در صابونها حل میشوند نیز با این ارتعاش بالا به سرعت در ظرف بصورت یکنواخت توزیع شده و همواره در کنار چربی مواد صابونی آماده خواهد بود.

حالا تصور کنید درون یک وان التراسونیک دراز کشیده اید. لرزش آب و مواد شوینده در مقیاس مولکولی باعث میشود که سطح پوست بدن شما با بالاترین استانداردهای تمیزی از هر چربی – باکتری – میکروبی پاک گردد. همچنین لرزش آب ، باعث ماساژ پوست و جریان خون  در زیر پوست میشود.ظرف چند ثانیه ماده جامد تیره ای از بدن شما جدا شده و در وان پخش میشود و بصورت یکنواخت در ظرف پخش شده و به سرعت مایع شفاف میشود. حالا شما میمانید و بدن کاملا تمیز ( چون در سطح میکروسکوپی ، تمام پوست تمیز شده است ، میتوان گفت هیچ گاه اینقدر تمیز نبوده اید ) و ماساژ امواج ریز آب در تمام سطوح بدن.

در کلاس آبکاری در دانشگاه ، استاد ما پیشنهاد کرد من دستم را درون ظرف التراسونیک ببرم و البته دست من آن روز خیلی کثیف بود. در کسری از ثانیه دستم تمیز شد و من احساس ماساژ نمودم و این ایده برایم پیش آمد.

تصور کنید افراد بیماری که شستشوی انها مشکل است . در بیمارستانها و یا در خانه ..... فقط با یک وان مشکل حل خواهد شد. شستشوی زخمها با مواد ضد عفونی کننده و تمیز نمودن داخل زخمها ...همواره برای مریض دردآور و برای پرستاران مشکل بوده است. همچنین افراد مسن که به تنهائی استحمام میکنند ، برای شستن پشت شانه ها معمولا مشکل دارند و....

پیزو الکتریک های پر قدرت گران تمام میشوند .( تا چند وقت پیش 20 وات ، حداکثر واتی بود که میتوانستند بسازند ، که طبیعی است روز به روز صنعت پیش برود)

مسئله بدین گونه حل میشود که ایجاد یک فرکانس در آب توسط پیزو الکتریک توان پائین نیز ممکن است. مانند آونگ ( تاب بازی کودکان ) در هر مرحله نیرو ها جمع میشود و در نهایت جمع این نیروها میتواند مولکولهای کل ظرف را مرتعش کند. جمع موج در هر مرحله با موج برگشتی از کنار ظرف ، میتواند نیروی لازم را تولید نماید. اتفاقا به خاطر دارم که برای ظرفهای کوچک نیز یک فرکانس بهینه وجود داشته است که بصورت تجربی انجام میگرفت. در وانهای بزرگ نیز میتوان همین کار را کرد . البته بدلیل فرکانس بالا ،حداقل تولید 20 هزار موج در ثانیه ....این امکان را برای تنظیم کننده فرکانس ( انسان) برقرار می نماید که با تغییر دستی فرکانس با چشم بتواند حالت رزونانس در آب را مشاهده نماید.

متاسفانه امکان ساخت و آزمایش این ماشین را نداشتم . اما با فرکانس دو برابر برق شهر ( هر نیم پالس ) با آهنرباهای برقی آزمایش کرده بودم ....

این ماشین و وان شستشو برای بدن—لباس – ظروف غذا در شکلهای مختلف قابل ساخت است. ( مدل ترکیبی و تک وانه آن را نیز میتوان ساخت)

نکته کار در اینجاست که در طرح های متداول قبلی ، پیزو را زیر ظرف می گذاشتند و آب را با ظرف می لرزاندند.

اما در طرح بنده، پیزو در کنار ظرف قرار گرفته و امواج ایجاد شده بطورمستقیم به آب انتقال میابد ( نه از طریق ظرف) و تک تک امواج با امواج انعکاسی از دیواره های دیگر ترکیب میشود .

(پیزوالکتریک از داخل یک واشر لاستیکی مستقیما با آب از یک سو با جریان برق از سوی دیگر در ارتباط خواهد بود.مدارهای حفاظتی ، برای قطع کامل برق برای نشتی های احتمالی آب در سیستم باید نصب گردد. بدین ترتیب با کوچکترین نشت جریان الکتریسیته ، در کسیری از ثانیه میتوان مدار را قطع نمود، به طوریکه اگر کسی درون آب باشد، اصلا این مشکل را حس ننماید)

۱۳۹۱-۰۹-۲۰

اولین اختراعم : گیربکس پیوسته

 

اولین اختراعم : گیربکس پیوسته :

انتقال قدرت و تغییر سرعت که عموما در گیربکسها از آن استفاده میگردد، برایم نکته جالبی بود. خصوصا که 6 واحد تراش انواع چرخ دنده و محاسبات آن را خوانده بودیم. وقتی پشت ماشین تراش می ایستادم ، برای تغییر سرعت از دسته هائی استفاده میکردم که چرخ دنده ها را با هم درگیر میکرد و همچنین اتصال قبلی را قطع مینمود.آن موقع ( شاید قبل از سال 70 شمسی ) این سئوال برایم پیش آمد که چه خوب میشد که تغییر دور پیوسته بود. برای مثال در خودروها که 4 دنده جلو داشتیم ( پیکان ) از سرعت دنده یک تا آخر دنده 4 ( حداکثر سرعت) به صورت پیوسته سرعت افزایش پیدا کند. در مورد ماشینهای تراش ، معمولا بهترین سرعت برش را حساب میکردیم و سرعت نزدیک آن را که روی ماشین تعبیه شده بود انتخاب میکردیم.

کم کم که روی این نوع گیربکس کار میکردم دیدم که این مشکل را به نوع دیگری در ماشینهای (سی ان سی ) حل نموده اند.

آنها با استفاده از سرو موتورها و با تغییر فرکانس میتوانستند که نه تنها با یک شیب خاص سرعت را تغییر دهند ، بلکه مثلا بصورت نمائی سرعت را کم یا زیاد کنند . اما این نوع موتورها گران بود و انرژی اتلاف میشد. ( راندمان در این موتورها کم بود ). من کماکان با نشدنها مواجه میشدم که بالاخره مسئله را حل نمودم . آنچه که حل شد و چگونه به جواب رسیدم بماند. با زبان امروزی که برای هر مهندسی بتوان مطرح نمود و بصورتساده به قرار زیر است.

استفاده از نوع خاصی بادامک برای انتقال قدرت ، میتواند باعث گردد که بدون اتلاف انرژی، انتقال قدرت با سرعتهای مختلف ، امکان پذیر باشد.

چرخ حلزون و میل حلزون را در نظر بیاورید . ( با ضریب تبدیل تا یک به 300 در صنعت)

تصور کنید که میل حلزون دارای تغییر گام ( مثلا از یک به 2 ) در طول میل حلزون باشد.

چرخ حلزونی را که برای این میل حلزون باید ساخت ، بر اساس بزرترین گام میل حلزون خواهد بود.برای این که دور تغییر نماید ، میل حلزون باید در امتداد طولی حرکت نماید. در زیر نمای شماتیک مکانیزم را میکشم. از تعدادی چرخ دنده  هرز گرد برای ثبات مجموعه ( و نگاه داشتن چرخ حلزون در موقعیت مناسب ) استفاده شده است.

توضیح این که زمانی که گام پیچ تغییر میکند و به جلو یا عقب میرود، باید زاویه پیچ حلزونی با محور چرخ دنده حلزونی تغییر نماید . برای این کار از هرز گردها استفاده نموده ام

۱۳۹۱-۰۹-۱۳

برج ٥٠٠ ميليون دلاری


 
 
 
 
متن از جای دیگری دریافت شده است
 
دوستي داشتم كه مهندس پروژه برج ميلاد بود. هميشه راجع به اين پروژه موقع ساختش با اب وتاب صحبت ميكرد و من هم كه حوصله اش رو نداشتم فقط بهش نگاه ميكردم و سرمو براي تاييد تكون ميدادم ولي توي فكر خودم بودم. يه روز ديدمش كه خيلي ناراحت بود. ازش پرسيدم كه چي شده كه شروع كرد به تعريف كردن. گفت:
" امروز يه چيزي پيش اومد كه خيلي ناراحتم كرد. يه گروه ژاپني اومده بودن براي بازديد. حدودا ١٤ يا ١٥ نفر بودن ، هر دونفر با يكي از ما رفتن كه از چيزهاي مختلف بازديد كنن. من هم با دو نفرشون رفتم و شروع به توضيح دادن كردم . از سه طبقه زيرزمين شروع كردم واينكه حدود ٤٥٠ تا ٥٠٠ ميليون دلار هم هزينه ساخت اون شده به اضافه اينكه ٨ سال هم از موقع شروع تا پايانش طول كشيده و بعد
main hall و تجهيزات basement , seismic device ، و بعد سالن اجتماعات رو نشونشون دادم و بعد هم رفتيم توي اسانسور كه قسمتهاي كلاهك و pinnacle رو بهشون نشون بدم كه توي اسانسور يكيشون پرسيد از اين قسمتshaft چه استفاده اي ميشه؟؟؟ من هم نيشخندي زدم و گفتم كه خوب معلومه ديگه اين قسمت كلاهك ٢٥٠٠٠ تني رو كه بزرگترين كلاهك برج مخابراتي در دنيا هست رو نگه ميداره. اون گفت نه منظورم اين نيست، يعني اينكه اينجا مسكوني هست يا اداري ؟؟ من گفتم نه اين قسمت خاليه و راه پله و اسانسور و انتقال تجهيزات از اينجاست. اون هم ديگه چيزي نگفت و رسيديم به بالاي برج . خلاصه اونجا هم يه سري چيزها رو نشون دادم و بعد رسيديم به رستوران گردان . چون هنوز راه نيفتاده بود من رفتم كه موتورش رو نشون بدم كه يكيشون گفت كه اين چرا اين شكليه؟؟؟ پيش خودم گفتم كه اينها چه جوري اينقدر كم استعدادن!!! رستوران گردان تا حالا نديدن و بعد هم با افتخار گفتم كه اين رستوران گردانه و يه عالمه توضيح دادم. خلاصه اون قسمتها كه تموم شد اومديم روي تراس كه اون يكي گفت : پس gyroscope اينجا كجاست ؟؟؟ من گفتم كه البته جايي براش تعبيه كرديم ولي فعلا در برنامه نيست كه اون رو در محل بذاريم ... ياروگفت جالبه چون من اون رستوران گردان رو فكر كردم كه gyroscope هست... روي تراس كه بوديم ژاپني اولي ازم سوال كرد كه اين كوهها مال كشور شماست؟؟؟ من هم بادي در غبغب انداختم و گفتم بله تمام اونها مال كشور ماست. گفت ارتفاعشون چقدره ؟؟ گفتم ٤٠٠٠ متر حدودا . گفت چقدر از اينجا فاصله داره ؟؟؟؟ گفتم حدودا ٨ تا ١٠ كيلومتر. گفت تله كابين هم داره؟؟ گفتم بله داره ، ميخواين ببرمتون اونجا؟ اسكي هم ميتونين بكنين. گفتن نه احتياجي نيست. اون اولي از من پرسيد كه شما مسوول پروژه هستين؟؟؟ و من هم كه خيلي جو گرفته بودم گفتم بله خودم هستم ( البته نبودم و فقط مسوول يه قسمت كوچيكش بودم) بعد يه چيزي به ژاپني به هم گفتن و شونه هاشون رو بالا انداختن و به ساعتشون نگاه كردن و گفتن بايد بريم براي ناهار. براي ناهار رفتيم و همهشون جمع شدن و من با اون اوليه سر يه ميز نشستيم. اولش ساكت بود و هيچي نميگفت، بعدش يه دفعه رو به من كرد و گفت شما گفتين اين برج shaft اش خاليه يعني استفاده اداري ومسكوني نداره؟؟ گفتم بله براي مخابرات ساخته شده. گفت شما گفتين اون كوهها هم مال شماست و كمتر از ١٠ كيلومتر با اينجافاصله داره؟؟؟؟ گفتم بله مطمئنا. گفت خوب اگه شما مسوول اين پروژه بودين چرا اين برج رو روي اون كوهها نساختين؟؟؟ گفتم اخه اين كه خيلي واضحه توي اونشرايط جوي اين همه مصالح براي ساختن برج اونجا رو چه جوري ببريم؟؟ گفت خوب من و دوستم هم همينو داشتيم بحث ميكرديم شما اصلا احتياجي به ساختن برج نداشتين يه دكل اونجا ميذاشتين . يه دكل مخابرات در ارتفاع ٤٠٠٠ متري بهتر از يه دكل روي يك برج ٤٠٠ متري عمل ميكنه. Shaft اين برج كه خاليه كاري انجام نميده. گفتم شوخي ميكنين، خوب اگه اينطوريه شما چرا خودتون بلندترين برج مخابراتي دنيا رو دارين ميسازين(SKY TREE بلندترين برج مخابراتي جهان در توكيو سال٢٠١٢ افتتاح شد ولي اون موقع در حال ساخت بود) ؟؟؟؟؟ گفت توكيو يه شهريه كه در كنار اب هاي ازاده. بلندترين منطقه اون ١٠٠ متر ارتفاع نداره . در ضمن تا ٦٥ كيلومتريش كوه ١٠٠٠ متري هم نيست چه برسه به كوه ٤٠٠٠ متري در فاصله ٩ كيلومتريش. گفتم اين همه برج مخابراتي تو دنيا هست... حرفم تموم نشده بود كه گفت برج رو كه براي رقابت نميسازن ، براي نياز ميسازن. تمام اونهاي ديگه هم از اين قاعده مستثني نيستن. ..... يك كم فكر كردم .. برج مسكو ، تيانشان، تورنتو، كوالالامپور .. راست ميگفت!!!! همه اينها در زمينهاي flat land ساخته شدن و حتي تا فاصله ده ها يا صد ها كياومتر اصلا يك تپه ٤٠٠ يا ٥٠٠ متري هم نيست!!!!!!!! 
گفتم اخه ما نياز به يك سمبل ملي داشتيم ،،،، گفت شما ميتونستين يه سمبل ملي با ١٠ يا١٥ ميليون دلار درست كنين نه يك برج ٥٠٠ ميليون دلاري روي ضعيفترين نقطه شهر ،،، اونم بدون
gyroscope كه حتي به يك طوفان اجازه ميده كه اون رو جابجا كنه و نه حتي زلزله. چون تا جايي كه من ميدون gyroscope به صورت built in كار گذاشته ميشه و بايد اون در محل قرار داده بشه و بعد pinnacle دورش ساخته بشه... 
من ديگه جوابي نداشتم بدم فقط گفتم كه من مسوول ساخت اينجا نبودم و يه سري پرت وپلا كه از قيافه يارو فهميدم كه ديگه نبايد ادامه بدم ،،،، هر دو ديگه حرفي نزديم.... من هم داشتم زمين و زمان رو مقصر ميدونستم از اقا محمد خان قاجار كه چرا تهران رو وسط كوهها ساخت نه بغل يه پهنه ابي تا ما بتونيم راحت توش برج بسازيم تا كسي كه ٥٠٠ ميليون دلار رو هزينه اين برج كرد و علاوه بر اون فكر روزي كه يك جسم به وزن يك برابر ونيم
USSR GEORGE WASHINGTON از ارتفاع ١٠٠٠ پا بخوره وسط بزرگراه همت!!!! و در يك سناريوي بدتر وارد پارك وي بشه و غلت بخوره بره پايين!!!! 
از همه بدتر چيزي كه ازارم ميداد اين بود كه من دو سال و نيم اينجا كار كردم و بعدش دو سال هم درگير اينجا بودم ولي اصلا اين فكر به مغزم خطور هم نكرده بود و اين دوتا در عرض يك ساعت اين رو فهميدن!!! و تازه ما ايراني ها نميدونم از كجامون در اورديم كه باهوشيم؟؟؟. 
خلاصه اون ناهار كوفتم شد،،،،، و اون هم ديگه هيچي نگفت،،،، ناهارش كه تموم شد بلند شد و دستش رو روي شونه من گذاشت و گفت خيلي ازتون عذر مي خوام كه ناراحتتون كردم ، اصلا منظوري نداشتم،،،، ميدونستم كه شما مسوول پروژه نيستين چون همون پايين كه بوديم بهمون گفتن كه ايشون نتونسته بياد،،،،، مطمئنم اگه شما مسئولش بودين يه جاي بهتر براي اون در نظر ميگرفتين. اينا رو گفت و دستش رو زد به پشتم و رفت،،،،،،
--