۱۳۹۶-۰۷-۱۸

جنگی که یک لشکر در پی یافتن زندگان در لشگر دشمن بودند

واقعه کربلا در روز عاشورا را از جنبه های مختلف میتوان نگریست.
یکی از این زوایا دنبال زندگان بودن است در خیل مردگان!
فرمایش سالار شهیدان "کیست مرا یاری کند " را میتوان به فرا خوان زندگان معنا کرد.
احتمال کشته شدن در لشگر مقابل خیلی کم بود. چند هزار نفر در مقابل 72 پیر و نوجوان و چند مرد جنگی , طبیعی است که کسانی که در لشگر مقابل بودند , از ادامه حیات خود اطمینان داشتند.
از سوی دیگر هر کس در این سو بود کشته میشد. حال فرا خواندن افراد از زندگانی به مرگ چگونه است؟
ما آن کسانی که بعد از سرور شهدا در کربلا توان رزم داشتند و بدون عذر نیامدند , زنده نمی دانیم.  روح آنها مرده و حیات آنها نوعی مرگ بود. در عوض اگر این طرف می آمدند ظاهرا کشته شده ولی واقعا زنده میشدند.
حال این افراد زنده در خیل مردگان به دنبال چه میگردند؟
چند نفر را با تیغ شمشیر بیشتر بکشند؟
یا در خیل جمعیت به دنبال کسانی بودند که هنوز امیدی به نجات ایشان بود ؟
طبیعتا دنبال زندگان می گشتند.
اما معدود افرادی مثل آن پزشک مسیحی که برای بریدن سر سالار شهیدان به قتلگاه فرستاده بودند , هنوز زنده بودند و فخر جهان شدند.
آری لشگر امام حسین در پی محروم ساختن دشمن از نفس کشیدن نبود. آنها دنبال زنده ها بودند.
از این رو در لشگر دشمن به هر سو می رفتند و از خود دفاع میکردند. در مقابل آنها که امید به نفس کشیدن داشتند, از جلوی ایشان فرار میکردند .
اینجا است که میگویند: فلان شاید کربلا چند هزار نفر را مرده ساخت"
این افراد ماشین کشتار جمعی نبودند. آنها از میان چند صد نفر یا چند هزار نفر رد شده بودند . آن عده در حالی که می توانستند,  لشگر زندگان را همراهی نکردند. از این سبب جوهره وجودی ایشان سوخت و باطل شد. دیگر امکان زنده بودن نداشت.
این است که نوجوان از شهدا امتحان برای چند صد نفر میشد و همه مردودی امتحان الهی , مرده حساب میشدند.

هیچ نظری موجود نیست: