پاره ای از نکات جالب و یا تحقیقات شخصی من در عالم مجازی Some interesting research on my own or in a virtual world
۱۳۹۴-۰۲-۱۹
در اصلاح طراحی اتومبیل خورشیدی
در حالی که خودرو طی روز چند ساعت کار میکند و در سایر زمانها متوقف است . برای حل این معضل , طبیعت ترفند زیبایی بکار برده است . " شاخ و برگ درختان "
در زمان حرکت , خودرو باید آیروداینامیک باشد . لذا طرحهای خودروهای فعلی مطلوب است . اما زمانی که خودرو متوقف شده , لزومی ندارد پانلهای خورشیدی اتومبیل بسته بماند .
مشابه مکانیسمهای مدارگردها - چتر و طرح درخت , میتوان در زمان توقف پانل خودرو را باز نمود ( بصورت خودکار ) تا بدنه خودرو در نقش پایه یک پانل بزرگ بتواند از انرژی عبوری از فضای بالای خودرو بصورت حداکثر استفاده نماید .
بدین ترتیب زمان شارژ باتری این خودروها کاهش یافته و استفاده از این خودروها عملی و کم هزینه تر از خودروهای هیبریدی خواهد شد .
( امتیاز شارژ با برق شهر نیز مزید استفاده خواهد بود )
موارد گرما و سرما نیز با ذخیره گرما در مقداری آب همراه , امکانپذیر و ارزانتر میباشد . ( این موارد مشکل مصرف انرژی باتری را دارد )
۱۳۹۴-۰۲-۱۸
داستان سیاهچاله ها (بخش سوم ساده سازی اجرام در مطالعه)
برای مطالعه اجرام بزرگ در فضا باید طبقه بندی جرمی و فاصله ای مد نظر قرار گیرد .
وقتی راجع به منظومه صحبت میشود ، کارکرد سایر منظومه ها ناچیز است و قابل صرفنظر کردن است . صحبت روی اجزای منظومه ها خواهد بود .
وقتی راجع به کهکشان صحبت میشود ، کارکرد سایر کهکشانها ناچیز است و قابل صرفنظر کردن است . صحبت روی اجزای کهکشان خواهد بود .
برای مجموعه های بزرگتر باید از اجرام داخل کهکشان صرفنظر نمود . در واقع کهکشانها بصورت یک سیاهچاله نقطه ای دیده میشوند . ملاحظه میشود که نقش جاذبه و تعامل این سیاهچاله ها با یکدیگر ، حرکاتی مشابه آنچه درون کهکشانها اتفاق می افتد برای هر کهکشان اتفاق خواهد افتاد .
بنابراین برای ناظر روی زمین ممکن است بعضی از کهکشانها در حال دور شدن باشند ، اما مجموعه در حال حرکتی مخالف باشد یا برعکس .
نکته : " تصور انبساط جهان از مشاهده گروهی از کهکشانها از یکدیگر ( برای ناظر زمینی ) است . و این ممکن است به دلیل تاثیر مقطعی گروهی از کهکشانها روی یکدیگر باشد . در حالی که اصل حرکت گیتی ممکن است متفاوت باشد "
داستان سیاهچاله ها (بخش دوم نقش مرکزیت کهکشانها )
عظمت سیاهچاله ها خیلی بیشتر از منظومه شمسی ما است ( با این حال دانش ما از منظومه شمسی خودمان به درک فرآیندهای کهکشانی کمک میکند ) . انواع جزئیات کهکشان و تقابل آنها با یکدیگر شامل میلیاردها ستاره با عمرهای مختلف ، مجموعه گازهای سرد و گرم و خوشه های ستاره ای و کوازارها و غیره و حتی سیاهچاله های کوچکتر که در فضای کهکشان حرکت میکنند پیچیدگی درک فرآیندهای درون کهکشان را مشکل مینماید .
تمام مجموعه مواد داخلی کهکشان به دور مرکزیت کهکشان دوران میکنند . این مواد نه فقط روی دیسک کهکشان ، بلکه در فضای بالا و پائین تر نیز حرکت میکنند . این بدان معنی است که هر جرمی روی یک دیسک که ممکن است با دیسکهای اجرام دیگر تداخل داشته باشد ، به دور سیاهچاله میگردند .
"جدای از تاثیر جاذبه این اجرام روی یکدیگر "
بعضی از اجرام ( منظومه ها – ابرهای گازی – ستاره های سرد – کوازارها – سیاهچاله های کوچکتر و غیره ) بصورت مدور دور سیاهچاله میگردند . بعضی به صورت ستاره های دنباله دار ، مسیرهای بیضوی در دور و نزدیک شدن به مرکز کهکشان خواهند داشت . و بعضی بصورت شهابسنگها ، در مسیرهای نا مشخص در این فضا حرکت خواهند کرد .
طبیعی است که این حرکت عظیم باعث شود بعضی از اجرام از مسیر خود خارج شود و مسیرهای جدیدی را طی نمایند .
همانطور که در منظومه ما بسیاری از اجرام سرگردان در خورشید سقوط میکنند . در کهکشانها نیز بسیاری از مواد به سمت سیاهچاله سقوط میکنند .
در بالا بیان گردید که سیاهچاله نمیتواند این مواد را درون خود جذب نماید و این مواد را به درون کهکشان باز پس میدهند . اما فرآیند جابجایی مواد تغییراتی در خود مواد نیز ایجاد میکند .
اول : این که این مواد از بالا و پائین سیاهچاله خارج خواهد شد و با توجه به جاذبه کهکشان ، این مواد با مسیر منحنی درون فضای کهکشان بازخواهد گشت .
دوم : مواد جامد سخت ورودی بصورت ابری در نهایت درون کهکشان پخش خواهد شد .
سوم : کیفیت این مواد امکان تغییر خواهد داشت . یعنی امکان شکستن عناصر سنگینتر به سبکتر وجود دارد . همچنین امکان تولید عناصر سنگینتر از عناصر سبکتر نیز وجود خواهد داشت . این بدان معنی است که مرکز کهکشان یک کارخانه بازیافت و تغییر و تبدیل عناصر به یکدیگر خواهد بود .
چهارم : با توجه به همه پیچیدگی حرکت اجرام در کهکشان ، امکان پرتاب یک جرم به خارج از کهکشان وجود دارد . این علاوه بر این است که بعضی اجرام در فضای خارج از دید منصوب به کهکشان به دور مرکز کهکشان دوران مینمایند . حتی چیزی مانند ستاره های دنباله دار ( در زمان دور شدن از مرکز )
داستان سیاهچاله ها (بخش اول سقوط درون سیاهچاله )
سه نوع شناخته شده مواد ممکن است درون سیاهچاله ها سقوط کنند .
الف ) یک سیاهچاله دیگر
ب ) نور و امواج الکترومگنتیک ( انرژی )
ج ) مواد موجود در کهکشان
هر سیاهچاله از لحاظ هندسی شامل یک توده با شکل کره ، دارای چگالی بسیار بالا و یک کره بزرگتر که به آن افق دیدن میگوئیم در بیرون آن وجود دارد . خصلت افق دید این است که میزان جاذبه در آنجا به حدی خواهد بود که حتی با سرعت نور نیز نمیتوان از آن خارج شد .
زمانی که گروه سوم شامل مواد و متریال به افق دید سیاهچاله نزدیک میشوند ، با توجه به انحنای بعد زمان ، زمان برای لایه های درونی کندتر از لایه های بیرونی میگذرد . به طوری که در لایه های درونی بسیار نزدیک به افق دید زمان برای مواد موجود در این مکان به سمت بینهایت میل خواهد کرد .
این به آن معنی است که حرکت مواد برای ناظر خارجی ( ما روی کره زمین ) در نزدیکی افق دید متوقف خواهد شد . ( حرکت دیده نخواهد شد . سکون دیده میشود ) نظر به این که لایه های مختلف به مرکزیت سیاهچاله دارای سرعتهای مختلف خواهند بود ، پس مواد این لایه ها روی یکدیگر اصطکاک خواهند یافت و با توجه به سرعت زیاد سقوط به درون سیاهچاله دارای سرعت زیاد شده اند ، همه این مواد سعی میکنند که به لایه های داخلی وارد گردند و در مداری بدور سیاهچاله خواهند چرخید . داخلی ترین لایه مواد ، مانعی برای وارد شدن لایه های بیرونی است . آنها نسبت به لایه های بیرونی ثابت هستند .نیروی گریز از مرکز این مواد را به خارج پرتاب خواهد کرد . با توجه به این که مواد بصورت دورانی دور سیاهچاله میچرخند ، با حرکت روی دایره های کم شعاع تر ، سرعت آنها بیشتر شده و این امکان وجود خواهد داشت که مواد از بالا و پائین سیاهچاله به خارج فوران نماید .
این بدان معنی است که برای ناظر بیرونی ( ما روی زمین ) هیچگاه چیزی از افق دید سیاهچاله ها نمیتواند رد شود و مواد و متریالی که روی سیاهچاله سقوط میکنند دوباره به جهان خارج پرتاب خواهند شد .
در خصوص نور و انرژی ، نمیتوان به صراحت در این خصوص صحبت نمود . در مراتب بالا بیان شد که یک لایه مواد روی ناحیه بیرونی ( حدی ) افق دید قرار خواهد گرفت . پس ، از بیرون این منطقه نور و انرژی نمیتواند به افق دید برسد . اما خود این لایه تابش خواهد نمود و امکان ورود نور و انرژی به درون سیاهچاله صفر نیست . از طرف دیگر با توجه به روابط نسبیت عام انرژی که با سرعت نور به افق دید سیاهچاله میرسد ، روابط دارای ابهام خواهد شد که باید رفع ابهام شود .
حالت سوم زمانی است که دو سیاهچاله به هم برسند . نظر به این که برخورد افق دید دو سیاهچاله با یکدیگر مشکلی ایجاد نمیکند و در واقع با نزدیکی دو جرم عظیم سیاهچاله به یکدیگر برآیند دو جرم یک افق دید مشترک و متفاوت ایجاد خواهد نمود . پس دو جرمی که درون یک افق دید مشترک هستند با یکدیگر ادغام شده و در نهایت یک سیاهچاله و یک افق دید باقی خواهد ماند .
نکته " وقتی دو افق دید در هم ادغام میشود ، ممکن است مقداری مواد که در نزدیکی افق دید هستند نیز وارد افق دید شوند و در نهایت به مجموعه دو سیاهچاله اضافه گردد "
۱۳۹۴-۰۲-۱۷
اکتشاف بعدی فضائی چه باید باشد ؟
به جای هزینه کردن های غیر ضروری روی سفر های اکتشافی برای مریخ ، بهتر است که یک سفر رفت و برگشت علمی به مدار مشتری طراحی و توسط مجموعه ای از کشورهای جهان ( زمین ) انجام گیرد . مشتری با ماه های فراوانش خود یک منظومه خورشیدی جذاب است .
این که چه تحقیقاتی باید یا میتوانند انجام دهند توسط دانشمندان میتواند طی سالهای آینده طراحی گردد .
این که به چه تجهیزاتی نیاز دارند و سفینه آنها باید در خارج از جو ( ایستگاه مداری ) مونتاژ شود و هزاران اما و اگرهای دیگر باید توسط دانشمندان مطرح و حل گردد .
دانش بدست آمده برای ساخت این سفینه میتواند روی زمین مورد استفاده قرار گیرد . دستاوردهای این سفر اکتشافی نیز میتواند دانش بشر را گسترش داده و به طور ملموسی افق دید را دورتر ببرد .
قرار دادن تعدادی روبات در موقعیتهای بین ستاره ای – مدارگردهای تلسکوپی و غیره برای کسب دانش و اطلاعات برای بعد از سفر نیز مفید خواهد بود .
شاید مانند سفرهای قطب جنوب صلاح بر این باشد که مقداری از آذوقه و سوخت را در مدارهای پائین تر جا بگذارند . و یا سفینه های بعدی مواد سوختی و غیره را به سفینه برسانند . و هزار اگر و امای دیگر که هیجان جهانی این اکتشاف را میتواند بیشتر نمایدد .
در مدح و ذم آواز خوانی
شنیده ایم که آواز خواندن کراهت دارد یا اصلا حرام است . اما چرا ؟
شنیده بودم که حضرت داوود صدای خوبی دارند و زبور را بصورت آواز خوانی میخواندند .
همچنین در صدر اسلام رسول خدا قرآن تلاوت میکردند و کافران گوشهایشان را میگرفتند و به دیگران توصیه میکردن که به آواز قرآن گوش ندهند که مسحور خواهند شد .
همچنین شنیدیم که در شب عاشورا عده ای برای شبیخون آمده بودند به پشت خیام و با صدای قرآن امام سوم شیعیان توبه نمودند و به شهدای کربلا ملحق شدند .
اشعار خوب گفتن از قدیم رسم بوده است . و آن را با آهنگ و آواز میخواندند . نمونه مداحی فرزدق در تاریخ ثبت است و مداحان به گفتار بزرگان در خصوص او استناد میجویند و کار خود را توجیه میکنند . گر چه فرزدق در زیر شکنجه پوست بدن کندن در حالی که زنده بود ، مدح ائمه میخواند .
در خصوص آواز ناصحیح چیزی نشنیده ایم . اما لهو و لهب و آهنگی که انسان را از خود بیخود کند مذموم است . به مصداق این که مسکر است . باعث سکر و ضعف عقل میشود .
پس آن آهنگ که باعث تغییر حالت شود و ضعف عقل آورد و انسان را از خود بیخود کند حرام است . توجه به خواندن حضرت داوود ع و پیغمبر خاتم نشان میدهد . آن بیخودی که در راه خدا باشد مطلوب است .
پس هر آهنگ ( و هر چیزی ) که انسان را از خداوند دور نماید مذموم و هر انچه انسان را به خدا نزدیک کند ، ممدوح است . سایر انواع آهنگ و آواز بسته به این که چند درصد به هر طرف میل دارند ، در حد وسط هستند .
امروز آواز داوودی در جهت مثبت و آهنگ شیطانی در جهت منفی نداریم . هر چه هست در میانه است . پس بد مطلق نداریم .
از طرفی تاثیر آوازها و آهنگها روی هر شخص متفاوت است . پس خود آهنگها و آوازها ، فی نفسه بد و خوب نیستند . بلکه اثر آنها است که روی افراد خوب و بد میشود . پس هر کس خود باید تشخیص دهد که کدام آهنگ و موسیقی برایش خوب و کدام یک بد است ( چه بسا یک موسیقی و آواز برای خیلی ها ممدوح و برای بعضی بد باشد ). نمیتوان جامعه را از موسیقی و آهنگ و آواز جدا نمود برای این که این آهنگ بد است . اما افراد خود تشخیص میدهند کدام آهنگ برایشان مفید و کدام یک مضر است . ( این خصلتی است حیوانی ، که در انسان نیز تکامل یافته است . حیوانات خود تشخیص میدهند که از بعضی موسیقی ها خوششان آمده و به آن گوش میدهند و بعضی را دوست نمیدارند و از آن فرار میکنند )
اصولا موسیقی و آواز جزو هنرها است و هنر شامل هارمونی و از نشانه های الهی است . هنر آن چیزی است که انسان را به خداوند نزدیک میکند و این کاملا امری فطری است . طبیعی است که شیطان صفتان از همه ابزار ممکن برای دور نمودن انسان از خداوند استفاده میکنند و هنر نیز از این امر مستثناء نیست .اما با بازگشت به فطرت انسانی میتوان تشخیص داد که کدام هنر مطلوب و کدام نامطلوب است . خداوند فرموده است که به شما ( انسان ) فاروق ( جدا کننده حق و باطل ) داده ایم .
انسان فی نفسه تشخیص میدهد که گل زیبا است و زیبائی خوب است . دروغ و زشتی بد است . و از بدی فاصله میگیرد . این امر نیازی به آموزش ندارد . امری کاملا فطری است . اما با آموزش میشود شخص را به دروغ و بدی عادت داد و این مذموم است .
اندیشه در کتب الهی
صحف ابراهیم
تورات
انجیل
زبور داوود
اوستای زرتشت
قرآن مجید
کتب الهی هستند که نام آنها را شنیده ایم . عقل بیان میدارد که حضرت آدم ع و نوح ع نیز باید کتابی میداشتند تا برای دیگران ( فرزندان ) باقی بگذارند . از این که چنین کتابهایی بوده باشد ، چیزی ندیده و نشنیده ام .
چون از فلسفه وجودی کتب الهی سخن میرود ، جز نظر نویسنده نمیتوان نظر دیگران را ملاک دانست . لذا اینچیزی که همه نویسندگان بیان میدارند ، نظر نویسنده است و در صورت صحت نیز همه منظور نویسنده را شامل نمیشود .
( از منظر فعلی ) متون کتب الهی را به دو دسته تقسیم میتوان کرد . یکی آنچه خاص گروه مردم زمان و مکان خاص است . و دیگر آنچه به زمان خاصی تعلق ندارد . (در قرآن مشاهده میکنیم که متنی بر واقعه خاصی دلالت دارد ، اما معانی دیگر همان متون شامل دقایق و ظرایف خاصی برای مردم همه زمانها است )
ظاهرا از
صحف ابراهیم اثری به جای نمانده است .
تورات مفقود شده و آنچه امروز به نام تورات مشهور است ، کتابی است که بعد از آزادی یهودیان در بابل توسط انها نگاشته شده و به نام کتاب عهد عتیق مشهور عالمان است .
از انجیل نیز چیزی در دست نیست . آنچه امروز به انجیل معروف است نقل قول حواریون از عیسی مسیح است . ( و بخشی نیز از بزرگان مسیحیان بعدی ) این متون به عنوان کتاب عهد جدید به همراه کتاب مشهور به تورات ، کتاب مقدس مسیحیان است .
زبور داود نیز برای ما مجهول است .
اوستای زرتشت نیز در طول سالیان دراز مفقود گردیده . بخش کوچکی به نام سروده های زرتشت از آن باقی است . ( منصوب است که این از کتاب اوستا است )
تنها کتاب آسمانی که گفتار خداوند است و در دست بشر موجود است قرآن است . بنابراین در این کتاب آسمانی باید بتوان آثار سایر کتب آسمانی را مشاهده نمود .
این مقدمه از این جهت بیان شد که برای اصحاب بصیرت مخفی نیست که میتوانند متون سایر کتب مقدس را در قرآن بیابند و آن را استخراج نمایند .
مراتب بازگشت قرآن تا بهشت
آیا قرآن روزی از بین خواهد رفت ؟
البته که نه ، قرآن گفتار خداوند است و نور است و نفس خاص خود را دارد . خداوند فرموده " کل نفس ذائقه الموت الا وجه ذو الجلال و الاکرام " یعنی همه نفوس خواهند مرد ، بجز آن نفوسی که وجه الله است . و البته قرآن نیز وجه الله است .
پس قرآن نخواهد مرد وخواهد بود تا به خداوند بازگردد . آیا تا روز قیامت ؟ ( که بازگشت همه چیز به اوست )
آیا در بهشت قرآن نداریم ؟ طبیعی است که بهشتیان نیز قرآن خواهند داشت . سخن حق را بر هم خواهند خواند و به همدیگر تهیت خواهند گفت .
پس در تمام مسیر انسان از دنیا تا بهشت ( و برای طبقات بهشت )، قرآن خواهیم داشت . اما این قرآنها در هر مرحله زوائد مورد نیاز آن مراحل را وامیگذارد و روشنتر میگردد .
در دنیای بعد از مرگ که آن را عالم تجرد و برزخ نام نهاده اند ، قرآن بدون کلام و لغت خواهد بود . جامه و حجاب لغات و کلام را ترک کرده و روشنتر خواهد بود . طبیعی است افرادی که در آن عالم هستند از این نعمت الهی برخوردار باشند و با خواندن قرآن ( بدون لغت و کلام ) از مزایای قرآن بهره مند گردند . این سفر تا روز قیامت ادامه دارد .
در قیامت قرآن بدون نطق و قرآن ناطق ( علی ع فرمود " من قرآن ناطق هستم " ) در کنار حوض ( کوثر ) بر رسول خدا باز خواهند گشت . ( حدیث نبوی )
این قرآن در روز قیامت نیز شفیع خلق خواهد بود و خواص مختص آن زمان معین را خواهد داشت ( و جنبه رحمت حق را به وجه خاصی نمایش خواهد داد )
پس از روز قیامت نیز قرآن لباس عالم برزخ را ترک کرده و بر بهشتیان نورافشانی خواهد نمود . هر طبقه بهشت به میزان خاص قابل تحمل آن مرحله از نور قرآن منور خواهند گشت .
پس این قرآن که روی تاقچه داریم با ما خواهد بود تا روز قیامت و اگر ما لایق باشیم تا بعد از آن .
مقدمه بر نظر به قرآن
قرآن گفتار حق است و تنها خود گوینده است که میداند چه گفته و چه منظوری داشته است . نظر به این که خداوند به حال همه بندگان عالم است . و برای خداوند زمان بعد و قبل محدودیت نیست .
پس خداوند از روز ازل میداند که استنباط هر فرد ( و هر جمع ) از هر کلام ( و جمله و آیات و سوره ها و کل ) قرآن چیست.
پس آنچه حق فرموده بر اساس و برای آن استنباطی است که همه خلق تک به تک و جمعی از هر کلام و آیات قرآن خواهند نمود و نموده اند .
طبیعی است که قرآن بعضی را نور علم می افزاید و بعضی را گمراه میکند . این از ذات و طبیعت ( انتخابی افراد ) است که جای تفاوت این افراد در اینجا نیست .
همچنین برداشت افراد بر اساس تجربه و دانش و زاویه دید از قرآن متفاوت خواهد بود . طبیعی است که همه آنچه به نظر همه کس میرسد صحیح نیست . اما در میان سخنان گمراه ترین افراد نیز ممکن است نکات مثبت و صحیح باشد . بنابراین استنباط هیچ کسی را از قرآن نمیتوان مترود دانست . همچنین حداقل آن استنباط بر خود شخص حجت است .
خود قرآن از همه انسانها خواسته است که بیندیشند . " افلا تعقلون – افلا یتفکرون و ..."
پس وظیفه همه مردم است که در قرآن بیندیشند و بدانند که خداوند در این لحظه که آنها به قرآن می اندیشند و قرآن را میخوانند منظوری داشته و این کلام را برای این لحظه خواننده و اندیشه آن شخص فرستاده . با تدبر و تفکر میتوان آنچه کاسه وجودی ما ظرفیت دارد از دریای نورانی قرآن سیراب شد . استفاده از اندیشه دیگران ، ضمن روش اندیشیدن و تدبر ، طی مسافاتی از راه رفتنی را نیز تسهیل میکند . خواننده میتواند به آنجا برسد که گامی بیش از گذشتگان برداشته و پرده ای از حقایق قرآن را برای دیگران آشکار نماید .
همچنین در نقطه مقابل میتواند با تفسیر به رای پرده ای بر مفاهیم قرآن کشیده و خلق را از حقایق قرآن دور سازد . لذا این مرحله ( انتشار عقاید قرآنی ) مرحله ای بسیار خطرناک است و خود شخص عالم به "حق یا باطلی "خود نیست ( همه کس خود را حق میپندارند ) برای همین کسی که از خداوند شرم دارد ( ترس از جهنم یا خجالت از اضهار وجود در ارتباط حق با خلق ) وارد این وادی نمیگردد ، مگر با اجازه از فرستاده خداوند . مستقیم ( مانند علی ع ) یا با واسطه ( مانند ابن عباس عموی پیامبرکه از علی ع اجازه داشتندد ) .
ادبیات
ادبیات قابل آموزش نیست .زیرا ادبیات جوهر وجودی انسانی است . ادبیات بیرون ریختن آنچیزی است که در درون انسان وجود دارد . البته در درون انسانها نور است که میتواند وجود داشته باشد ( ظلمت نبود نور است ) پس میزان نور وجودی که به بیرون می اید ادبیات میشود . انواع ادبیاتهای مختلف که توسط دانشمندان تقسیم بندی شده ،را میتوان با دسته بندی میزان نور و کیفیت نور مقایسه کرد .
در مقام مثال میتوان "رنگ نور" و "شدت" آن را مد نظر گرفت که " میزان" ( شعور به مطلبی – ایجاد هارمونی بیرونی از یک هارمونی درونی ) ادبیات را به رنگ و "شدت" آنرا ( به شدت و تتندی نور ) بیان کرد .
البته همانطور که نور سفید جمع همه رنگها است ، در ادبیات نیز حالتی داریم که جمع همه انواع دیگر است . و این اصل ادبیات است که اصل جوهر انسانی است ...