۱۳۹۵-۰۹-۰۷

مدیریت روشنایی شهری


بخش بزرگی از انرژی مصرفی شهرها ، بصورت روشنایی و خصوص در فضای خیابانها و پارکها مصرف میشود. برای مدیریت انرژی مصرفی این بخش از زندگی بشری کارهای زیادی میتوان انجام داد که هنوز انجام نشده است. یکی از مشکلات شهرها ایجاد آلودگی نوری است ، بصورتی که نور شبهای شهرها اجازه دیدن راه شیری و بسیاری از ستارگان را به سکنه شهر نمیدهد .

با اتصال سیستم تشخیص حضور افراد و خودروها به این چراغها میوان آنها را بصورت اتوماتیک روشن یا خاموش نمود. علاوه بر خود چراغ و سنسور مربوطه میتوان به چراغهای عقبی و جلویی نیز فرمان روشن شدن داد . در نتیجه با وجود یک عامل نیازمند نور ، محیط کافی برای آن شخص یا خودرو روشن میشود . ( از این تکنولوژی در منازل و پارکینگها استفاده میشود )

اما در سایر زمانها کل خیابان میتواند تاریک باشد . بخش بزرگی از خیابانهای شهرها در حومه قرار دارد.همچنین روستاها نیز وضعیت مشابه دارند . کاهش زمان روشنایی میتواند صرفه جویی بزرگی در انرژی مصرفی ایجاد نماید . از طرفی عمر لامپها افزایش یافته و آلودگی تولید انرژی و آۀودگی روشنایی نیز کاهش میابد .

روشهای دیگری مثل استفاده از لامپهای بسیار کم مصرف و استفاده از انرژی خورشیدی و بادی نیز در جاهایی که امکان داشته باشد ، میتواند در دستور کار قرار گیرد

۱۳۹۵-۰۹-۰۴

هزینه تاخیر ساخت منازل مسکونی در شهرها


هر ساله مجوز ساخت متراژ زیادی بنا در شهرها واگذار میشود.
مالکان این ساختمانها عجله‌ای ندارند که ساختمان خود را به اتمام برسانند. آنها با فراق بال مشغول کار میشوند و با حوصله کار را انجام میدهند. اغلب آنها تخصص لازم را ندارند . نظر به سود زیاد ساختمان سازی, اگر این مدیریت غلط ده تا 50 درصد گرانتر کار را به اتمام برساند,  نه تنها کسی مورد بازخواست قرار نمیگیرند بلکه برای سوء مدیریت جایزه ( سود ساختمان سازی ) نیز میگیرند.
برای یک یا چند مورد تاثیری در کشور ندارد و به خود افراد ربط پیدا میکند. اما وقتی این امر زیاد شود و روی اقتصاد و بهره‌وری کشور و در نهایت روی قیمت تمام شده مسکن تاثیر بگذارد,  دولت باید اقدامات خاصی را انجام دهد.
یک قلم تاخیر ساخت بنا, یعنی توقف سرمایه کشور در ساختمان نیمه ساز و با زیاد شدن حجم کالایی نیمه ساخته, قیمت تمام شده زیاد میشود . از طرفی در زمان لازم , مسکن به بازار عرضه نمیشود.
همه این موارد به معنای بهره‌وری کم در تولید ساختمان است. لازم است متخصصین طرحهایی برای اصلاح این امر طراحی و به اجرا گذاشته شود.
مواردی مثل محدودیت زمان ساخت با جریمه بالا مثل مصادره ساختمان . در اینصورت به هر قیمتی صاحبان بنا آنرا در مدت زمان مقرر به اتمام خواهند رساند .

داستان آدم ع و عقل امروز انسانی





در خصوص اشتراکات ژنتیکی انسان با حیوانات و این که انتهای حلقه خلقت از جهت ژنتیکی انسان است شبهه ای وجود ندارد.

از طرفی اولین انسان چگونه میتوانست شکل گرفته باشد ؟

در اینجا سعی شده دانسته هایمان را در تکامل موجودات و آنچه از آن تا امروز بدست آورده ایم به همراه مقوله خلقت انسان در کتب الهی یکجا بررسی و داستان روزهای اول خلقت انسان را از آن استخراج نمائیم . آنچه از قرآن داریم مطابق معجزه الهی سندیت دارد . این در حالی است که آنچه به عنوان تورات در دست است ، نوشته و بازگوئی علمای یهود بعد از کوروش کبیر است. بنابراین تورات کنونی میتواند کتاب راهنما باشد ، اما مطالب آن لزوما عین واقعیت نیست .

طبیعی است که در همه موجودات یک جهش ژنتیکی باعث تفاوت فرزند با والدین شده باشد . در انسان نیز چنین بوده است . گونه قبل از انسان را دقیقا نمیشناسیم . آنچه مشخص است این است که سالیان دراز ، نئاندرتالها با انسانها در یک زمان زندگی میکرده اند و رقابت آنها با انسان در غذا ( یا امر دیگری ) باعث نابودی نئاندرتالها شده است. ( به گفته دانشمندان )

وقتی با تغییر ژنتیکی اولین انسان متولد شد با بقیه متفاوت بود.

شاید والدین او از این امر متعجب بودند . گر چه والدین اولین انسان از عقل انسانی خالی بودند ، اما خصلتهای حیوانی داشتند. بنابراین طبیعی است که از فرزند خود نگهداری کرده تا به حد رشد برسد. امروز نیز داستانهای زیادی داریم که فرزند انسانی که در حالت اضطرار از جمعیت انسانی جدا افتاده است ، توسط حیوانات پذیرفته شده و او را بزرگ کرده اند. این امر توسط میمونها- گرگ – سگ و بعضی از حیوانات دیگر گزارش شده است. بنابراین عجیب نیست که انسانهای نئاندرتال فرزند متفاوت خود را بزرگ نمایند. ( در زمان خردسالی این تفاوت حداقل بود )

اما حال انسان در روزهای نخست چگونه بوده است . در آن روزها هیچ غم و اندوهی نداشته و گویا در بهشت حرکت میکرده است. کم کم که خود را میشناخت ، کل نیروهای خود را درک میکرد و تشخیص میداد که آنها در اختیار او هستند و این تفاوت انسان با حیوان است . تشخیص داشتن اختیار و قوه عاقله . نیروهای محیط و درونی انسانی نیز فرشتگانی بودند که سر سجده و اطاعت پیش درگاه انسان گذاشته بودند .

مدتی انسان که از این به بعد آدم ع مینامیم به این نحو در بهشت وجود خود و جهان بیرون زندگی میکرد. سایر موجودات تا این زمان جزو حیوانات بودند . این موجودات نیز تابع آدم بودند . بدلیل این که آدم ع عالم به احوال ایشان بود ( او همه چیز را میدانست بعبارتی با توجه و تدبر در هر موضوعی به آن موارد عالم میشد ، درک میکرد ) همه حیوانات و حتی موجودات مطیع امر او بودند.

در خصوص تکلم آدم با خداوند : فطرت خدا دوستی و خدا طلبی و میل به عالم بالاتر در وجود همه موجودات هست . در آدم ع نیز کاملتر از سایرین بود. ضمن این که هیچ حجابی نیز در سر راه نبود. آنچه بر دل آدم میرسید ، گفتار حق بود بی واسطه و آنچه آدم با آن موجود عظمای عالم میگفت درخواست آدم بود از خداوند.

مدتی آدم در این مرحله در جهان میگشت و به تدریس فرشتگان مشغول بود. یعنی با تدبر در عالم وجود و عالم خارج علم الهی که در وجودش به ودیعه گذاشته شده بود نمایش پیدا میکرد و به علم خود در آن مورد خاص ( فرشتگی ) عالم میشد و در حد درک و فهم فرشته به آن قوه فرشتگی توجه میکرد . یعنی فیض حق را به آن فرشته میرساند . برای نزول جبرئیل و پیغام الهی نیز شواهدی موجود است .

قبل از آدم نیز این فیض حق باید به موجودات میرسید . این کار بدون وجود ظاهری آدم صورت میگرفت. وجود باطنی و حقیقی آدم ع که خارج از جهان مادی است از قبل وجود داشته و قبل از خلقت کلیه اجزای جهان ، فیاض الطاف الهی به سایرین و به مخلوقات بود. بعد از آن که خداوند اراده فرمود در زمین خلیفه داشته باشد. این امر بعد از خلقت آدم ع با استقرار آن عامل فیض الهی در روی زمین از طریق آدم ع ادامه یافت. در واقع آدم خلیفه خداوند بود .

این امر ادامه داشت تا زمانی که یکنواختی و روزمرگی وقایع برای آدم ع باعث خستگی و ملال گردید. در اینجا از حق تعالی درخواست همدم نمود. این امر ممکن است زبانی و یا قلبی بوده باشد . در آن روزگار فرقی نمیکند. زیرا فقط خداوند بود و آدم .

حوا نیز باید توسط امر مشابهی و تغییر ژنتیکی بوجود آمده باشد . این که با درخواست آدم تولد حوا شکل گرفته باشد و یا رسیدن حوا به آدم در آن زمان باشد هر دو ممکن است . میدانیم که برای خداوند زمان ما محدودیت نیست. بنابراین درخواست امروز ما را میتواند در دیروز و سالها پیش محقق نماید . بلکه در سالها پیش درخواست امروز ما را میداند.

چون درک عقل برای عالم بدون محدودیت زمان مشکل است ، شاید همه کس بلافاصله موضوع را درک ننمایند. اما این امری است که هیچ مخالفتی با تصمیم بشری و اختیار انسانی ندارد .

با برخورد دو موجود متفاوت از سایرین ، آدم و حوا با یکدیگر مجالست کرده و مفارقت داشتند . این امر ادامه پیدا کرد و آن دو به راحتی در بهشت خود ساکن بودند تا شیطان درون طغیان آغاز کرد . این امر نیز ظاهرا توسط حوا مطرح گردید و آدم ع مطابعت کرد.

نتیجه این مطابعت از شیطان شناخت عریانی خود و خجلت از حق بود . خداوند که همه چیز را میدانست . اما آنها خجلت خود را نمایش دادند . این شد که آن دو ناچار به مفارقت از یکدیگر شدند. از بهشت درونی خود خارج شدند و مدتها بصورت تنها و جدای از هم در عالم میگشتند .

این امر با بخشش و عنایت الهی و رسیدن آن دو با هم به انتها رسید. از این به بعد آنها صاحب فرزند گردیدند. نقل است که آنها دوقلو بدنیا آوردند. این اولین دوقلو که بزرگ شدند ، لازم بود ازدواج کنند. اما ازدواج خواهر و برادر در ادیان الهی ممنوع است .

اسلام راحتترین قوانین الهی را دارد . در سایر ادیان الهی سخت گیریهای بیشتری بر بندگان صورت میگرفت . نقل است به واسطه شفاعت رسول الله بر خداوند ، تمام آنچه در سایر ادیان و بر سایر امم حلال بوده بر امت اسلامی حلال باشد و قوانین اسلامی سهل ترین قوانین مذهبی است . از این رو اگر بر امت آدم ع ازدواج خواهر و بردار حلال بود ، باید شاهد میبودیم که در دین اسلام نیز این امر حلال باشد . اما چون در دین اسلام حلال نیست ، در نتیجه در سایر ادیان و بر سایر امم حتی امت آدم ع نیز حرام بوده است .

توضیح لفظ فرزند : فرزند در جایگاه های مختلف به دیگران اطلاق میشود.

اول کسی است که نسبت تولدی داشته باشد ، مانند فرزندان و نوادگان تا هر چه جلو روند.

دوم کسانی که در خدمت استاد درس تلمذ کنند.

سوم کسانی که از لحاظ معنوی در خدمت استاد الهی درس تلمذ کرده و تعهداتی داده باشند.

چهارم کسانی که در ذل عنایت دیگری زیست کنند. از مجموعه افراد یک خانه و روستا نسبت به صاحب خانه گرفته تا افرادی که در یک کشور زندگی میکنند نسبت به شخص سلطان.

تمام امت یک پیغمبر نسبت به آن پیغمبر ، حتی بعد از مرگ پیغمبر. مانند امت اسلامی که فرزندان معنوی رسول الله هستند.

در داستان آدم ع ( در تورات ) دو جفت خواهر و برادر داریم و مقرر شد که پسر و دختر از غیر خودی با هم ازدواج کنند. در اینجا برای این که معنای عدم ازدواج خواهر و برادر محقق شود ، باید یک جفت از ایشان فرزند جسمی غیر آدم ع باشند. یعنی احتمالا از نسل انسانهای نئاندرتال باید باشند.

نظر به این که در آن زمان ارتباط این دو گروه معمول بوده است . اشکالی ندارد اگر دو تن از انسانهای نئاندرتال به آدم ع ایمان آورده باشند.

آنها انسان نبودند ولی قابلیت جفتگیری و زادآوری با انسانها را داشتند.

در این بخش حسادت قابیل و قتل هابیل اتفاق می افتد . همچنین دستور آدم ع که با گروه قابیلیان ارتباط را قطع نمایند و مابقی داستان و ادامه نسل بشراتفاق افتاد .

منهای شاهنامه تصور بر این بود که سایر فرزندان آدم ع زاده شدند و با هم ازدواج کردند و جمعیت زیاد شد . همچنین میدانیم که در عهد آدم ع و جانشین او کشاورزی و آتش را برای مردم آورد.

اما با توجه به داستان شاهنامه در خلقت انسان که ناشی از کتاب مستقل اوستا و دین بهی است ( نسبت به کتب مذاهب موسوی و عیسوی و محمدی از نظر جغرافیایی جدا و با فاصله ) متوجه میشویم نتایج دانشمندان معاصر در مقوله تکامل و برخورد انسانها با انسانهای نئاندرتال و نابودی انسانهای نئاندرتال به چه گونه بوده است .

حال برای روشن شدن بیشتر داستان به شاهنامه مراجعه میکنیم .

در آغاز کتاب میفرماید : ( نقل از گنجور دات نت )

بخش ۸ - گفتار اندر فراهم آوردن کتاب

 

تو این را دروغ و فسانه مدان *** به رنگ فسون و بهانه مدان

ازو هر چه اندر خورد با خرد *** دگر بر ره رمز و معنی برد

یکی نامه بود از گه باستان *** فراوان بدو اندرون داستان

پراگنده در دست هر موبدی *** ازو بهره‌ای نزد هر بخردی

یکی پهلوان بود دهقان نژاد *** دلیر و بزرگ و خردمند و راد

پژوهندهٔ روزگار نخست *** گذشته سخنها همه باز جست

ز هر کشوری موبدی سالخورد *** بیاورد کاین نامه را یاد کرد

بپرسیدشان از کیان جهان *** وزان نامداران فرخ مهان

که گیتی به آغاز چون داشتند *** که ایدون به ما خوار بگذاشتند

چه گونه سرآمد به نیک اختری *** برایشان همه روز کند آوری

بگفتند پیشش یکایک مهان *** سخنهای شاهان و گشت جهان

چو بشنید ازیشان سپهبد سخن *** یکی نامور نافه افکند بن

چنین یادگاری شد اندر جهان *** برو آفرین از کهان و مهان

 

خلاصه این که نامه ای از عهد باستان موجود بود که به صورت تکه تکه در نزد هر موبدی چیزی از آن موجود بود. یکنفر خرمند و دلیر این مجموعه را جمع آوری نمود و در نهایت بدست فردوسی رسید و تا امروز ماندگار شد. جمع آوری و نگهداری این مجموعه امر بسیار مهمی است که نه تنها فرزندان این آب و خاک بلکه جامعه بشری مدیون فردوسی است . اگر ایشان این کار را نمیکرد ممکن بود این مجموعه از بین میرفت.

اما ارزش این اوراق و داستانها کم از تورات نیست . نگاهی به شرح داستان خقلت آدم زیبا است .

بخش ۱

فردوسی » شاهنامه » کیومرث

سخن گوی دهقان چه گوید نخست *** که نامی بزرگی به گیتی که جست

که بود آنکه دیهیم بر سر نهاد *** ندارد کس آن روزگاران به یاد

مگر کز پدر یاد دارد پسر *** بگوید ترا یک به یک در به در

که نام بزرگی که آورد پیش *** کرا بود از آن برتران پایه بیش

پژوهندهٔ نامهٔ باستان *** که از پهلوانان زند داستان

چنین گفت کآیین تخت و کلاه *** کیومرث آورد و او بود شاه

چو آمد به برج حمل آفتاب *** جهان گشت با فر و آیین و آب

بتابید ازآن سان ز برج بره *** که گیتی جوان گشت ازآن یکسره

کیومرث شد بر جهان کدخدای *** نخستین به کوه اندرون ساخت جای

سر بخت و تختش برآمد به کوه *** پلنگینه پوشید خود با گروه

ازو اندر آمد همی پرورش *** که پوشیدنی نو بد و نو خورش

به گیتی درون سال سی شاه بود *** به خوبی چو خورشید بر گاه بود

همی تافت زو فر شاهنشهی  *** چو ماه دو هفته ز سرو سهی

دد و دام و هر جانور کش بدید *** ز گیتی به نزدیک او آرمید

دوتا می‌شدندی بر تخت او *** از آن بر شده فره و بخت او

به رسم نماز آمدندیش پیش *** وزو برگرفتند آیین خویش

پسر بد مراورا یکی خوبروی *** هنرمند و همچون پدر نامجوی

سیامک بدش نام و فرخنده بود *** کیومرث را دل بدو زنده بود

به جانش بر از مهر گریان بدی *** ز بیم جداییش بریان بدی

برآمد برین کار یک روزگار *** فروزنده شد دولت شهریار

به گیتی نبودش کسی دشمنا *** مگر بدکنش ریمن آهرمنا

به رشک اندر آهرمن بدسگال *** همی رای زد تا ببالید بال

یکی بچه بودش چو گرگ سترگ *** دلاور شده با سپاه بزرگ

جهان شد برآن دیوبچه سیاه *** ز بخت سیامک وزآن پایگاه

سپه کرد و نزدیک او راه جست *** همی تخت و دیهیم کی شاه جست

همی گفت با هر کسی رای خویش *** جهان کرد یکسر پرآوای خویش

کیومرث زین خودکی آگاه بود *** که تخت مهی را جز او شاه بود

یکایک بیامد خجسته سروش *** بسان پری پلنگینه پوش

بگفتش ورا زین سخن دربه‌در *** که دشمن چه سازد همی با پدر

سخن چون به گوش سیامک رسید  *** ز کردار بدخواه دیو پلید

دل شاه بچه برآمد به جوش *** سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش

بپوشید تن را به چرم پلنگ *** که جوشن نبود و نه آیین جنگ

پذیره شدش دیو را جنگجوی *** سپه را چو روی اندر آمد به روی

سیامک بیامد برهنه تنا *** برآویخت با پور آهرمنا

بزد چنگ وارونه دیو سیاه *** دوتا اندر آورد بالای شاه

فکند آن تن شاهزاده به خاک *** به چنگال کردش کمرگاه چاک

سیامک به دست خروزان دیو *** تبه گشت و ماند انجمن بی‌خدیو

چو آگه شد از مرگ فرزند شاه *** ز تیمار گیتی برو شد سیاه

فرود آمد از تخت ویله کنان *** زنان بر سر و موی و رخ را کنان

دو رخساره پر خون و دل سوگوار *** دو دیده پر از نم چو ابر بهار

خروشی برآمد ز لشکر به زار *** کشیدند صف بر در شهریار

همه جامه‌ها کرده پیروزه رنگ *** دو چشم ابر خونین و رخ بادرنگ

دد و مرغ و نخچیر گشته گروه *** برفتند ویله کنان سوی کوه

برفتند با سوگواری و درد *** ز درگاه کی شاه برخاست گرد

نشستند سالی چنین سوگوار *** پیام آمد از داور کردگار

درود آوریدش خجسته سروش *** کزین بیش مخروش و بازآر هوش

سپه ساز و برکش به فرمان من *** برآور یکی گرد از آن انجمن

از آن بد کنش دیو روی زمین *** بپرداز و پردخته کن دل ز کین

کی نامور سر سوی آسمان *** برآورد و بدخواست بر بدگمان

بر آن برترین نام یزدانش را *** بخواند و بپالود مژگانش را

وزان پس به کین سیامک شتافت *** شب و روز آرام و خفتن نیافت

 

خلاصه داستان

داستانسرا اینگونه نقل کرده است که برای اولین بار چه کسی تاج بر سر گذاشت ؟ کسی این را به یاد ندارد مگر آنکه پسر از پدر شنیده باشد و فرزند از پدر داستان نقل نماید. این فرزند است که از پدر در زمان باستان داستان نقل میکند . ( یعنی فرزند معنوی است ، در غیر اینصورت فرزندان جسمی بعد از چند نسل اسامی را گم کرده و وقایع را اشتباه میکنند )

اولین پادشاه کیومرث نام داشت . این نام چون بقیه داستان را بشنویم معادل آدم ع است . هیچ اشکال ندارد که اسمی قدیمی در جای جای عالم با لحجه ها وزبانهای مختلف به طرز متفاوت تلفظ گردد. تلفظ اسم سیروس یونانی که معادل کوروش است فقط دو هزار سال پیش بوده است . بنابراین اسامی قدیمی تر طبیعی است که با تفاوت در مکانهای مختلف بیان گردد.

برج حمل یا فروردین ، اولین ماه و فصل است . یعنی شروع داستان مورد نظر. در این زمان که جهان زنده میشود ، کیومرث بر جهان سلطان شد.

پوشش او لباس پوست پلنگ بود و بر گروه خود در منطقه کوهستانی سی سال پادشاهی کرد. لباس از او شروع شد و خورش و غذهای جدید را او مرسوم نمود.

دد و دام و هر جانوری که او را میدید، در جهان نزد او سر فرود می آورد و اطاعت مینمود! حیوانات به " رسم نماز و نیایش " پیش او می آمدند !

این یعنی سجده کلیه موجودات بر کیومرث یا آدم ع . از هر موجودی دوتا ( یک جفت ) بر تخت او گرد آمده و بر فر و شکوه تخت او می افزودند .

کیومرث یک فرزند پسر داشت به نام سیامک که مورد توجه پدر بود.او همواره بیم جدایی فرزند را داشت ، اتفاقی که بالاخره روزی رخ داد .

بجز اهریمن بد اندیش در جهان هیچ دشمنی نداشتند . این اهریمن یک فرزندی داشت.( کسی که مطابعت اهریمن کند فرزند او است ) این فرزند اهریمن سپاه بزرگی داشت که به نزدیک سیامک آورد و از فر و جلال سیامک بسیار ناراحت بود و جهان برایش تیره و تار گشته بود.

این گروه لشگریان به نزد کیومرث آمدند و سر به اطاعت بر زمین زدند. ( مانند سایر موجودات )

اماهدف این گروه آن بود که تکیه بر جایگاه کیومرث زنند. این معنا را که سیامک شنید ( درک نمود ) لباس جنگی پوشید ، گر چه رسم جنگ نبود ، اما چرم پوست پلنگ در بر کرد و با سپاه ( نیرو و آنچه در توان داشت )به مصاف فرزند اهریمن رفت . در نهایت بصورت برهنه با فرزند اهریمن نبرد کرد و فرزند اهریمن با چنگ پهلوی سیامک را شکافت و تن شاهزاده را به خاک انداخت .بدین وسیله سیامک از دنیا رفت .

چون خبر مرگ فرزند به کیومرث رسید از تخت پایین آمد و مویه کنان و در حال گریه بر سر روی میکوفت.

در اینجا صحبت از لشگر میکند که در آینده نوع موجودات لشگر مشخص میشود . تا اینجا حیوانات به درگاه کیومرث آمده بودند و سر مطابعت داشتند.

انواع پرندگان و حیوانات شکاری و حیوانات علفخوار بسمت کوه رفتند و یکسال عذاداری کردند.

سپس جبرئیل سلام و تهیت الهی را به کیومرث ابلاغ کرد( سروش همان جبرئیل است ) و گفت بیش از این عذاداری نکن و به تدبیر بپرداز. جبرئیل گفت لشگری را آماده کن و تحت فرمان من ( جبرئیل ) به لشگر دیو بپرداز. همچنین دلت را از کینه خالی کن . سپس کیومرث سر به آسمان برآورد و برای قوم بد ، بدی خواست . به اسم اعظم خداوند را خواند و اشک از چشمانش روان شد . از آن به بعد شب و روز آرام نداشت و برای انتقام مرگ سیامک فعالیت میکرد.

بخش ۲

 

فردوسی » شاهنامه » کیومرث

خجسته سیامک یکی پور داشت *** که نزد نیا جاه دستور داشت

گرانمایه را نام هوشنگ بود *** تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود

به نزد نیا یادگار پدر *** نیا پروریده مراو را به بر

نیایش به جای پسر داشتی *** جز او بر کسی چشم نگماشتی

چو بنهاد دل کینه و جنگ را *** بخواند آن گرانمایه هوشنگ را

همه گفتنیها بدو بازگفت *** همه رازها بر گشاد از نهفت

که من لشکری کرد خواهم همی *** خروشی برآورد خواهم همی

ترا بود باید همی پیشرو *** که من رفتنی‌ام تو سالار نو

پری و پلنگ انجمن کرد و شیر *** ز درندگان گرگ و ببر دلیر

سپاهی دد و دام و مرغ و پری *** سپهدار پرکین و کندآوری

پس پشت لشکر کیومرث شاه *** نبیره به پیش اندرون با سپاه

بیامد سیه دیو با ترس و باک *** همی به آسمان بر پراگند خاک

ز هرای درندگان چنگ دیو *** شده سست از خشم کیهان خدیو

به هم برشکستند هردو گروه *** شدند از دد و دام دیوان ستوه

بیازید هوشنگ چون شیر چنگ *** جهان کرد بر دیو نستوه تنگ

کشیدش سراپای یکسر دوال *** سپهبد برید آن سر بی‌همال

به پای اندر افگند و بسپرد خوار *** دریده برو چرم و برگشته کار

چو آمد مر آن کینه را خواستار *** سرآمد کیومرث را روزگار

برفت و جهان مردری ماند ازوی *** نگر تا کرا نزد او آبروی

جهان فریبنده را گرد کرد *** ره سود بنمود و خود مایه خورد

جهان سربه‌سر چو فسانست و بس *** نماند بد و نیک بر هیچ‌کس

 

سیامک فرزندی داشت که نزد پدر بزرگ جایگاه ویژه ای داشت و نام او هوشنگ بود . پدر بزرگ، هوشنگ را تربیت نموده و نوه جای فرزند را برای او گرفته بود.

از زمانی که کیومرث تصمیم به جنگ گرفت هوشنگ را نزد خود خواند و همه اسرار و گفتنیها را به او بیان داشت .

به او گفت من لشگری را تجهیز خواهم کرد و تو باید پیشرو و فرمانده این لشگر باشی زیرا از عمر من چیزی باقی نمانده و فرمانده لشگریان تو خواهی بود.

لشگری از انواع حیوانات درنده از ببر و گرگ و شیر و پلنگ تدارک دید.

سردار این لشگر شامل انواع پرندگان و چرندگان و درندگان، نوه کیومرث بود.

لشگر دیوان ( انسانهای نئاندرتال بد کردار)با ترس وارد میدان شدند و از کثرت ایشان خاک به آسمان رفت . آنها با لشگر حیوانات درگیر شدند.

هوشنگ بر قاتل دست یافت و سر از تن او جدا نمود و بر زمین انداخت و او را خوار نمود.

چون خواست کیومرث که از بین رفتن دیوان و قاتلین فرزند بود محقق شد ، عمر او به سر آمد و او از دنیا رفت . هوشنگ نیز چهل سال سلطنت کرد .

در ادامه داستان شاهنامه توضیح استخراج آهن و کشف سنگ چخماق و رام کردن حیوانات خانگی و ساخت آبراه برای کشاورزی و استفاده از پوست حیوانات برای پوشش خلق را تعیین نمود.

آنچه از سرگذشت هوشنگ ذکر شده در تاریخ بشر ، خیلی بیشتر از چهل سال را در بر میگیرد . در واقع معنای این چهل سال ، سال شمسی نبوده . چهل عدد کامل و زیاد است ( هفت و اعداد دیگری نیز کامل هستند ) یعنی به میزان کافی و کامل عمر کرد تا کارهای ذکر شده به سرانجام برسد .

از اینجا سی سال حکومت کیومرث نیز مشخص میشود که بیش از سی سال شمسی بوده است .در تاریخ طبیعی از زمانی که به تدریج نئاندرتال ها از بی رفتند سخن رفته است . چیزی حدود هزار سال. همچنین انسان گونه هایی که در جزایر اندونزی بودند توسط مارمولکهای بزرگ خورده میشدند ( و نسل ایشان از بین رفت ) این نشان میدهد که این موجودات دوپا تا مدتی در جهان گسترده شدند . سپس از یک زمان مشخص توسط حیوانات به ایشان حمله شد و نابود گردیدند. در صفحات بعد شاهنامه سخن از دیو وجود دارد . بررسی زمان پایان دیوها ( انسانهای نئاندرتال ) و مطابقت با آخرین پادشاه شاهنامه که در آن دیو مطرح گردیده میتواند مبناهای تاریخی واقعی باشد . معنای دیو یکی انسانهای نئاندرتال است و دیگری پیروان اهریمن یا شیطان . متخصصین امر باید این تفاوت را تشخیص داده و معین نمایند.

همچنین زمانهای قید شده در شاهنامه جنبه سوری داشته و این سالها بر مبنای سال شمسی نیست . این سالها مشابه هفت روزه ساختن جهان میباشد که منظور مرحله است . در خصوص عمر زیاد انسانها نیز مشکلی نیست . میدانیم که طوفان نوح در سن 900 سالگی ایشان رخ داده است . این که عمر انسان در طی سالیان کاهش یافته مسلم است . دلایل این امر قابل حدس زدن است اما محققین باید این امر را بررسی کنند . تا همین چند صد سال گذشته ، افرادی که بالای 100 و تا 200 سال داشتند در همه جای جهان مشاهده میشدند . از طرفی بدلیل مشکلات بهداشتی و از بین رفتن اطفال ، میانگین عمر انسانها خیلی کمتر از امروز بوده است .

بررسی کامل شاهنامه از دید خلقت انسان نیازمند تحقیق اساتید شاهنامه شناس است . تسلط بر ادبیات شاهنامه و عالم بودن به وقایع طبیعی به نحوی که بتوان مطابقت وقایع را با اتفاقات کشف شده انجام داد ، کاری است بین رشته ای. این امر در سایر علوم انجام شده و تخصصهای بین رشته ای دستاوردهای خوبی برای بشر داشته اند.

کشف و توضیح این وقایع برای همه انسانها بخصوص پیروان ادیان چهارگانه ( زرتشتی – یهودی – مسیحی – اسلامی ) بسیار جذاب و عبرت آموز است . جا دارد در این خصوص متخصصان امر تحقیقات لازم را به انجام برسانند.

۱۳۹۵-۰۹-۰۱

اوقات شرعی نماز در قطب

 

سه آیه در قرآن بیان کننده زمان نماز هستند.( آیات بیشتری در قرآن هست که در اینجا به این سه مورد اکتفا میشود)

اول آیه سوره اسرا

أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا ﴿۷۸﴾

نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكى شب برپادار و [نيز] نماز صبح را زيرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است (۷۸)

دوم سوره هود

وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ ﴿۱۱۴﴾

و در دو طرف روز [=اول و آخر آن] و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار زيرا خوبيها بديها را از ميان مى ‏برد اين براى پندگيرندگان پندى است (۱۱۴)

سوم سوره طه

فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى ﴿۱۳۰﴾

پس بر آنچه مى‏ گويند شكيبا باش و پيش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن با ستايش پروردگارت [او را] تسبيح گوى و برخى از ساعات شب و حوالى روز را به نيايش پرداز باشد كه خشنود گردى (۱۳۰)

از مجموعه آیات متوجه میشویم که وقت نماز بر اساس روز 24 ساعته مشخص میشود.

از طرفی مبنای روز خورشید است . در همه مکانها که خورشید در روز دیده میشود، ظهر شرعی ، یعنی وسط روز مشخص است . بنابراین وقت نماز ظهر در همه مکانها حتی در قطب مشخص است . زمان آن وقتی است که خورشید در بالاترین وضعیت روزانه خود نسبت به افق قرار دارد.

آنچه در قطب ( روز قطبی ) جای سوال دارد ، وقت نماز مغرب و عشا است .

همانطور که وقت ظهر شرعی مشخص است . نیمه شب شرعی نیز مشخص است. جایی که خورشید در پایین ترین وضعیت روزانه خود است.

نظر به این که این فریضه برای بشر است و بشر در شبانه روز 8 ساعت وقت استراحت و خواب دارد . و به طور طبیعی این میزان خواب در دوطرف نیمه شب شرعی اجرا میگردد، وقت نماز مغرب و نماز صبح با توجه به آیات فوق که دو طرف روز است ، مشخص میشود.

یعنی 4 ساعت قبل از نیمه شب شرعی و 4 ساعت بعد از نیمه شب شرعی .

این در خصوص روز قطبی بود. اما برای شب قطب نیز بر اساس حرکت ستارگان ( در قطب شمال ، ستاره قطبی ) ظهر و نیمه شب شرعی قابل تشخیص است.

برای زمانهایی که آسمان قابل مشاهده نیست ( طوفان – هوای ابری و غیره ) با روشهای محاسباتی میتوان زمان ظهر و نیمه شب شرعی را محاسبه نمود.

آنچه توسط همگان مورد توافق است این است که وقت نماز باید توسط خود شخص تشخیص داده شود. این موارد که عرض شد میتواند یکی از نظرات مطروحه در این خصوص باشد و کسی که در شرایط قرار گرفت ، باید بر اساس تشخیص خود عمل نماید . مسئولیت اعمال عبادی با عبد است و پیغمبر از همه راهنمایان بزرگتر بود که خداوند به ایشان فرمود تو نظیر و بشیر هستی . بنابراین گفتار دیگران نمیتواند از سخن پیغمبر مهمتر باشد . افراد زمان نماز را باید خود تشخیص دهند. البته مطالعه و استفاده از نظر سایر مسلمین نیز کمک کننده است ، اما تشخیص و مسئولیت با فرد است.

۱۳۹۵-۰۸-۳۰

عدسی خورشیدی, عدسی سیاره‌ای!




میدانیم که اجرام آسمانی باعث انحنای فضا میشوند.
در نتیجه انوری که از فواصل بسیار دور به محیط این اجرام آسمانی میرسند, مسیر خود را تغییر داده و چون این اجرام مانند یک عدسی عمل میکنند, نور موازی که از بینهایت آمده باشد در یک نقطه کانونی جمع میگردد.
یافتن فاصله کانونی اجرام آسمانی آملی ممکن است.
اگر دوربینی در این نقطه قرار دهیم, میتوانیم از بزرگترین تلسکوپ ممکن در جهان برخوردار شویم.
نقطه کانونی این عدسی های آسمانی نیز مانند عدسی های ساخت بشر ممکن است اعوجاج هایی داشته باشد که با محاسبه در دریافت کننده, قابل اصلاح است.
اگر تورهای اضافه که از مرکز و فضای اطراف خورشید به ناظر زمینی میرسد را حذف کنیم ( به کمک فیلتر با شکل مناسب ) نورهایی که از یک شعاع متحدالمرکز خورشید به ما میرسد, نقش یک عدسی بزرگ آسمانی را خواهد داشت. این کار رادان سایر اجرام بزرگ آسمانی نیز میتوان انجام داد.
اندازه سطح گردآوری این عدسی های مجازی خیلی بیشتر از سطح کره زمین است . بنابراین با این عدسی ها خیلی عمیقتر و دورتر را نیتوان در آسمان مشاهده کرد .
با استفاده از خصلت این عدسی ها در فواصل بسیار دور ( مثلا نگاه به اطراف ستاره سهیل که خیلی بزرگتر از خورشید است ) علاوه بر نگاه به فواصل بسیار دور و داشتن عدسی خیلی بزرگتر, چون فاصله تا ستاره سهیل نیز زیاد است , آنچه از این عدسی به ما میرسد, باید سالها پیش اتفاق افتاده باشد. یا سالها پیش عدسی ستاره دور دست آن نور را دریافت کرده باشد.
در واقع میتوان یک دید سه بعدی از جهان و سرعت حرکت اجرام دور دست داشت.

۱۳۹۵-۰۸-۲۸

داستان و امام حسین!


نه فقط شیعه , بلکه تمام اندیشمندان جهان نیز قائل به پیروزی امام حسین هستند.
پیروزی امام حسین یعنی احیاء اسلامی که تمام بنی امیه سعی در نابودی آن داشتند.
اسلام و دین پیغمبر خاتم پیروز شد. و کسانی که در این زمینه اقدام کردند نیز پیروز هستند.
تصور تبلیغ شکست,  امری غلط است. همچنین اسلام انتقام ندارد. انتقام امری بدوی و جزو رسوم زمان جاهلیت است.
تبلیغ این که امام زمان برای انتقام می آید ناشی از این است که اولا اسلام را شکست خورده و ضعیف دیده باشیم ( که اینطور نیست )
در ثانی در اسلام قصاص داریم. انتقام نداریم.
کسانی که در این زمینه رسانه‌ها باید اقدامات لازم را انجام دهند و جهل عمومی مردم را اصلاح نمایند.

۱۳۹۵-۰۸-۲۷

Hiperloop و اصلاح در ساخت آن

جالب است که برای یک واگن خیلی سریع تصور نیاز به یک لوله را نموده‌اند!
در واقع در سرعتهای خیلی زیاد هوا بصورت ژلاتینی میشود و در واقع نیازی به لوله نیست. اگر آن ژلاتین را از جلو به عقب وسیله نقلیه منتقل کنیم دیگر نیازی به وجود لوله برای حرکت واگن مسافری نیست.
اما مشکل این طرح در این است که هزینه این سفر خیلی گران خواهد بود.
تصور کنید ضمن حرکت لازم باشد هزینه جابجایی هوا از جلو به عقب وسیله نقلیه را نیز بپردازید!
در سرعتهای پایین این کار بصورت طبیعی و با مقاومت ناچیز اتفاق می‌افتد.  هر چه سرعت بیشتر شود, هزینه این کار زیادتر است.
اگر طراحها بیشتر تلاش کنند, متوجه خواهند شد در سرعت بالای واگن, حتی اگر در محیط بیرون طوفان باشد , برای واگن و سرنشین بدلیل سرعت خیلی بالاتر, مانند این است که هوای بیرون بدون حرکت است.
با تجهیزات مکش هوا و انتقال آن به عقب میتوان حتی بدون ریل ( سوار بر هوا ) واگن را به پیش برد.
در واقع امروز نیز هواپیماهایی که در ارتفاع پایین با سرعت بالا پرواز میکنند داریم. با افزایش سرعت میتوان اندازه بال را کوچک کرد. بطوریکه به اندازه خود وسیله نقلیه شود.
به نظر این طرح مشکلات زیست محیطی جدی داشته باشد.
باید دید طراحی و آرزوی سفر سریع با حمل و نقل چه خواهد کرد.

آیه 12 سوره المومنون در تایید تکامل موجودات از خاک و خلقت انسان و در ادامه آیه 13 و 14


به نام او
"وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ"
"و همانا ما آدمی را از گل خالص آفریدیم."
در تفاسیر مختلف اکثرا سلاله را
عصاره, چکیده, خالص تفسیر کرده‌اند!
اما سلاله یعنی چیزی که از ادامه سلسله مراتب چیزی آمده باشد.
میگوییم فلانی از سلاله پیغمبر است. یعنی پس از چندین نسل به پیغمبر میرسد.
پس معنی آیه بدین صورت میشود که
و به درستی که انسان را از پس چندین نسل از گل آفریدم.
سپس برای این که شائبه یکهو ساخته شدن انسان و آدم را برطرف کند توضیح میدهد...
«ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ»، «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»
« سپس آن را نطفه‌ای در قرارگاهی استوار قرار دادیم»، « آنگاه نطفه را علقه گرداندیم و آن علقه را به صورت پاره گوشتی درآوردیم. سپس آن پاره گوشت را استخوانهایی ساختیم و به استخوانها گوشت پوشاندیم. سپس آن را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است»
این آیات کاملا مسئله تکامل و خلقت انسان را توضیح داده و گفتارهایی مثل آمدن انسان از آسمان ( بهشت آسمانی یا سیارات دیگر ) را کاملا نفی میکند.
بر حسب زمان و سوالاتی که ممکن است برای مردم هر زمان پیدا شود, خداوند توضیحات کافی در کتاب قرآن داده است. انشاءالله توان استخراج پاسخها را از قرآن داشته باشیم.
البته در گذشته که تئوری تکامل مطرح نشده بود,  این آیه را با دانش روز, به نحو دیگری شاید درک میکردند . این از درک و دانش محدود ما است که کاملا به اسرار قرآن واقف نمی شویم,  این کتابی است که موجب تقویت ایمان گروهی و در ضلالت فرو رفتن گروه دیگر میشود. پناه به خداوند میبریم از همه خطرات راه.

۱۳۹۵-۰۸-۲۵

جغرافیایی شاهنامه باید رسم شود


داستان شاهنامه برای همه ایرانیان جذاب است. شاهنامه از وجوه مختلف بررسی و تحلیل شده است.
داستان شاهنامه از دوردست‌ها در چین و ماچین تا مازندران و فلات داخلی ایران را در بر میگیرد.
رودها و کوهها,  اسامی قدیم و جدید. مسیر سفر در زمانهای ساسانیان و خیلی قبل از آن, دوره پیش دادیان که احتمالا اولین انسانهای زمین بودند. را بر اساس شاهنامه میتوان رسم و تحلیل نمود. اولین مکانهایی که کشاورزی شکل گرفت و خیلی موارد دیگر از شاهنامه قابل استنتاج است.

اقتصاد روستا


​سالها پیش که روستاها شکل گرفت ، این روستاها تا آنجا که امکان داشت رشد نمود. میزان تولید غذا در هر روستا یک حداکثری داشت و معمولا جمعیت روستا به این حد میرسید و جمعیت اضافی به جاهای دیگر نقل مکان میکردند. این جمعیت حداکثری روستاها باعث میشد که همه اهالی روستا حداقل غذا را داشته باشند. این مهاجرت مرتب باید همیشه ادامه پیدا میکرد . جنگها و بیماریهای همه گیری کمک میکرد تا این جمعیت اضافی کاهش یافته و مردم باقیمانده غذای کافی داشته باشند.

بعضی مکانها امکان تولید غذا بیشتر از نیاز در یک زمان را داشت . بنابراین ثروت شکل میگرفت و در محلهایی که امکان داشت تمدنها شکل گرفت. این جابجایی ارزان و عملی غذا توسط رودها انجام میگرفت.

اما آنچه میزان غذا را تعیین میکرد، میزان زمین در دسترس نبود، بلکه میزان آب در دسترس بود. هر روستا در جایی که آب در دسترس بود شکل میگرفت و با زاد آوری مردم به حداکثر جمعیت ممکنه میرسید . مواد کاشته شده ، شامل غلات و باغها و غیره ، دامداری به انواع روشهای ممکن، شکار و ماهیگیری و غیره  کل میزان غذای روستا را تعیین میکرد . این میزان یک حدی داشت و در سالهای خشکسالی برای مردم مشکل اساسی ایجاد میشد و افراد جوان باید مهاجرت میکردند تا غذا برای سایرین بماند. هر گونه کاری مثل جاده سازی و غیره که توسط سلاطین صورت میگرفت ، فرصتی بود برای روستاها تا منابع غذایی سالانه روستا به طریقی اضافه شود.

برای حفظ این اقتصاد در روستاها باید مدیریتی شکل میگرفت . در ابتدا این مدیر را کدخدا میگفتند. میزان مدیریت کدخداها میزان غذا در روستا را حفظ یا افزایش میداد.

برای بهره برداری حداکثر از این غذاها ( ثروت ) انواع سیستمهای مدیریتی شکل میگرفت. سیستم تیول داری ، بردگی روستاییان و غیره.

در سالهای گذشته شعارهای واگذاری زمین به کشاورزان از اقبال برخوردار بود و در ایران اجرا گردید . اما این کار اقتصاد روستا را در نسل بعدی با مشکل مواجه ساخت. با تقسیم زمین بین وارثان ، جنبه قیمت تمام شده زمینها کاهش یافت. در واقع با افزایش جمعیت در روستا ، امکانات اضافه نگردید. در نتیجه به ظور طبیعی عده ای از روستاها مهاجرت کردند. اینکار باعث شد که تولید غذا در روستاها کاهش یابد . در واقع نظم معمول روستاها از بین رفت.

دیدیم که با انقلاب صنعتی امکان تعمین غذا برای جمعیت با تولیدات کارخانه ای افزایش یافت ، در نتیجه با انفجار جمعیت روبرو شدیم . حالا با بهم خوردن اقتصاد روستا ، سایر منابع درآمدی باید جور کاهش درآمد روستاها را میگرفت . صنعت و خدمات به ناچار این بار را متحمل شدند.

بهم خوردن اقتصاد روستا باعث مهاجرت جمعیت روستایی به شهرها و خالی شدن روستاها میگردد. اما این لزوما باعث کاهش تولید نمیشود. زیرا با پیشرفت تکنولوژی در مزارع بزرگ و انحراف منابع آبی به شهرها و استفاده از پساب آن همچنین انتقال آب در حوزه های آبریز دیگر و سد سازی امکان افزایش تولیدات فراهم بوده است .

برای احیای اقتصاد روستا باید آنرا به صورت یک شرکت دید و مدیریت آن را افراد روستا با سهامی که از روستا دارند متقبل شوند. ممکن است سهامداران هر کجایی ساکن و شاغل باشند ، اما باید از منابع روستا برای تولید غذا به بهترین شکا ممکن و با حداقل نیروی انسانی ممکن استفاده کرد . مدیریت روستاها امکان یجاد میمانپذیر و جلب توریست را خواهد داشت . این امری است که ساکنین روستاها نمیتوانند انجام دهند. استفاده از تکنولوژی نوین و جلب سرمایه گذار و غیره و غیره از یک شرکت به نحو بهتری قابل اجرا است .

این سیستم اگر در همه روستاهای کشور با هم اجرا شود نتیجه خوبی خواهد داشت و اشتغال بلقوه بزرگی را در بخش روستایی با سرمایه مردمی ایجاد خواهد کرد .

مواردی مثل کندو داری و پرورش ماهی آب شیرین در منابع محدود آب روستایی ، برای روستاییان منفرد امکانپذیر نیست ، اما برای یک شرکت روستایی همه این کارها عملی خواهد بود. ایجاد کارگاه قالی بافی و سبد بافی و سایر صنایع محلی و غیر محلی موارد مشابه نیز همینطور است .

احیای اقتصاد روستایی اولین کاری است که باید انجام گیرد و این رشد اقتصاد روستایی میتواند به عنوان صنعت مادر سایر صنایع کشور را نیز به حرکت درآورد .