داستانی هست که گرگها با یکدیگر نشسته و گفتند چگونه بی دردسر گوسفندان چاق و بره های پروار را از گله گوسفندان بدست آوریم ؟
متفق القول شدند که بهترین گزینه استفاده از مکر روباه است .
روباه نیز فرزند ناخلف خود با گوسفند را در لباس سگ گله فرستاد تا در خدمت چوپان باشد .
بازی های دو رگه روباه و گوسفند باعث شد تا چوپان را عوض نمایند تا چوپانی باب میل سگ گله اداره گوسفندان را به عهده بگیرد .
در نهایت این سگ جدید گله بود که هر کجا میخواست میرفت و هر زمان که میخواست از گوسفندان و بره ها سهم گرگها را میداد.
افتخارش هم این بود که به هیچ گرگی اجازه نزدیک شدن به گله را نمیدهد. اما تعدادی از گوسفندان و بره ها گم میشند .طبیعتا مقصر چوپان بود .
اینجا بود که هر از چندی چوپان را عوض میکردند .
این داستان ادامه داشت تا سگ گله پیر شد . چون به پیری رسید ، گوسفندان تشخیص دادند که این یک موجود عجیب دو رگه است !
بر سر سگ ناخلف ریخته و شد آنچه باید میشد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر