در انتهای روز، رستم زخمی به درگاه خداوند رسید و از خداوند خواست که قدرتی را که از او گرفته بود بدو بازگرداند . و خداوند چنین کرد وبه او گفت که درون جوی آبی رفته و خود را بشوید ، تا تمام زخمهای او بهبود یابد .....
و این مبارزه بعد از هفت خوان بود.
گرچه مراحل هفت خوان را اسفندیار گذرانده بود، اما در جائی که نباید ، جسارت به سلطان نموده بود و درخواست کرد که جای پدر بنشیند. این شد که سلطان چاره را با رستم نمود.
گر همه عمر خدمت کنی ، و مستجاب الدعوه باشی ( چون بلعم باعور و شیطان ) چون غرور بکار بندی و بر هوای نفس یک قدم بگذاری ، رانده درگاه گردی و ترا به دست رستم زمان میسپارند ، گر چه تمام روئین تن باشی.
و در نهایت سلطان ، نامه خوشنودی برای رستم میفرستد.
...........
در جوانی ، رستم که راه میرفت تا زانو در زمین فرو میرفت. از خداوند خواست که این قدرت زیاد را از او بگیرد تا راحت تر روی زمین زندگی کند.
و خداوند چنین کرد و رستم توانست روی زمین راه برود........
قبلا عرض شد که داستان هفت خوان رستم تشابه زیادی با هفت شهر عشق عطار دارد.
اگر چنین باشد ، پس قدرت رستم ، عشق است
و رستم از خداوند خواست که قسمتی از این عشق ( محبت زیاد ) را از او بگیرد تا بتواند در زمین زندگی کند. و چون هفت شهر عشق را گذراند ، فرزند سلطان به جنگ او آمد. در ابتدا رستم نمیخواست به او گزندی رساند، و این بود که بسیار زخمی شد ، تا آن که دید چاره ای نیست . برای پیروزی بر فرزند سلطان روئین تن ، به تمام عشق نیاز بود ، تیر دو شاخه ، از درخت خاص ساخت و بر کمان گذاشت و انداخت تا بر چشم فرزند سلطان نشست!!!
آن تیر اراده عاشق( له کن ، فیکون از خلیفه الله ) بود که نوک آن را با آب رز( انگور- شراب- عشق الهی ) که با کمان ذکر ، همانطور که سیمرغ گفته بود ،به سوی دشمن سلطان انداخته شد، گر چهاسفندیار، فرزند سلطان بود ، اما اراده سلطان بر مرگ او بود که به نبرد رستم فرستاده بودش. کاری که بر رستم بسیار سخت بود.و در نهایت شد آنچه باید میشد.
در اینجا فردوسی از رستم به اسم تهمتن نام میبرد
گر چه معنی قوی جثه میدهد
تهمتن
لغت نامه دهخدا
تهمتن . [ ت َ هََ ت َ ] (ص مرکب ) مردم قوی جثه و شجاع و بی نظیر را نیز گویند چه معنی ترکیبی این لغت بی همتاتن است ؛ یعنی تنی که عدیل و نظیر نداشته باش ...
اما قدرت را عشق معنی کردیم ، بنا براین میشود کسی که در عشق بسیار قوی است ،
این مردی که در عشق بسیار قوی است و این قدرت را از حق تعالی گرفته و از تولد در او ودیعه بود و استاد و پدرش ، زال( سفید مو ، به عبارتی استاد ، پیر ، مراد ) است که پرورده سیمرغ است ( سیمرغ منطق الطیر را به یاد بیاوریم )
و در زندگی ، مراحل هفت شهر عشق یکی از سفر های او بوده و بارها در جنگ ها ، یاری گر کشور ( دین و آئین یکتا پرستی ) بوده .....
آیا این شخص در دنیای واقعی ما به ازاء دارد؟
این فرد را امروز سالک راه حق و درویش و یا صوفی مینامند
کسی که شاگردی پیر( زال ) را میکند و فرزند معنوی اوست و هفت شهر عشق را طی میکند و سفرهای دیگر میکند و تا نهایتا به دست برادر خود به شهادت میرسد .
نظر به این که ( کل نفس ذائقه الموت ) کل کتابها و گفتار نیز نفسی دارند و روزی از بین میروند ،( الا وجهه ذوالجلال و الاکرام ) مگر سخنان و متونی که وجه الله باشند. لذا به شاهنامه به دید وجه اللهی نگاه کردم و این چنین نیز میتوان گفت.
در برنامه ای تلوزیونی بیان شد که شاهنامه دو بخش است، گوهری قدیمی تر از زمان فردوسی است که برای نگهداری و از بین نرفتن ، فردوسی آنرا در قاب شاهنامه خود پیچید و برای آن مقدمه و موخره نگاشت .
این سئوال که چرا نفس این متن توانسته از قبل از فردوسی تا امروز ، به حیات خود ادامه دهد برایم جنبه وجه اللهی آنرا نمایش میداد.
میتوان گفت که این گونه هم میشود آنرا دید.گرچه معادل دانستن همه استعاره های سیمرغ و غیره در متون قدیم و جدید ، میتواند کاملا منطبق بر هم نباشد و بر اساس مرتبه گوینده و شنونده متفاوت باشد......
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر