امروزه مشاهده میگردد که یک درصدی از جامعه آمریکا نودونه درصد درآمد جامعه را کسب مبکنند . طبیعی است که این امر مطابق قانون اتفاق افتاده است . پس ملاحظه میگردد قانون نتوانسته هدف خود را که رشد همه آهاد جامعه است بدست آورد . اصولا امر نامبارکی که از قانون حاصل شده باشد ، قابل دفاع نیست . حتی صحت قانون را نیز زیر سوال میبرد .
حجم زیاد قانون را در آمریکا شاهد هستیم و میبینیم که آمریکا یکی از پر زندانی دار ترین کشورهای جهان است ! چرا این قوانین نتوانستند جلوی جرم و جنایت را بگیرند ؟ قوانین ناکارامد هستند .
گر چه رشد طبقات پائین جامعه هدف دولتها باید باشد و نه کم کردن ثروت ثروتمندان ، اما این درس به ما گوشزد میکند که ثروتمندان امکان استفاده بیشتر از همه امکانات جامعه حتی قوانین را دارند .
سیکل ثروتمند شدن ساده است و سالها است که بشر به آن دست یافته است .
پس انداز
سرمایه گذاری و کسب سود
تکرار دو مرحله بالا
برای استفاده از این فعالیت اقتصادی ، متخصصین حداکثر یست درصد سود را مجاز دانسته اند .
متاسفانه این فرمول ساده به مردم آموزش داده نشده و ثرتمندانی که بصورت استثنائی در جامعه بوجود آمده اند به چشم عموم نمایش داده شده و به همه القا میگردد که شما نمیتوانید استثنا باشید پس نمیتوانید ثروتمند باشید .
افرادی مثل بزرگان "ماکروسافت" و "اپل" و "دل" و "گوگل " و غیره .
یکی از کاربرد گردش مالی همه مردم این است که برای ثروتمندان کار کنند . بر این اساس ، دادن وام گسترده ( برای مسکن یا کردیت کارت و غیره ) در این جوامع عرف شده است . در واقع همه برای پرداخت اقساط و فیش های هزینه ای کار میکنند . در واقع آینده کاری مردم از قبل واگذار شده .
مردم آینده مالی و کاری خود را فروخته اند !
طراحان اقتصادی جامعه باید از این درسها استفاده نموده و اقتصاد جامعه را با کمترین معضلات ممکن طراحی نمایند . شاید برای غربیها نیز فرصت باشد که مشکلات جمع شده قوانین خود را اصلاح نمایند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر