۱۳۹۹-۱۰-۱۵

فکر کردم یک داستان بنویسم

چهارچوب داستان شاهدخت و شاهزاده

مقدمه (دو تا سلطان بودند که فرزندان آنها همدیگر را دیدند ) شرح خانواده و کشور آنها بهتر است هر یک حاکم یک شهر باشند . ایران قدیم
فصل اول گشتن دنبال دختر تا تائید دختر مورد نظر و جشن نامزدی

فصل دوم  دوران نامزدی و مسائل و مشکلات این دوران و جشن ازدواج

دوران اول زندگی  تولد فرزندان اول و دوم (رفع رودربایستی و شروع نمایش خود بدون تعارف به یکدیگر)

دوران دوم زندگی رشد فرزندان – تفکر طلاق و ... ( تصور امکان اصلاح طرفین تا رسیدن به این که کسی تغییر نمی کند . همه اش همین است . نتیجه تصمیم به طلاق )

دوران سوم زندگی قبول واقعیت . ( قبول یکدیگر همینطور که هستند – تا شروع دوران یائسگی و دفع کردن مرد توسط زن و مشکلات این دوره ) مشکلات بلوغ فرزندان و ازدواج فرزندان

ادامه زندگی ( پیگیر زندگی فرزندان شدن تا حد مزاحمت و تکرار اشتباهات در زندگی دختر و پسر خانواده ، در حال تاهل – تا مرگ یکی از قهرمانان داستان )
زندگی تنهای فرد باقی مانده ( دو فصل – زن باقی مانده – مرد باقی مانده )

پایان

هدف شرح مشکلات زندگی است . برای افرادی که می خواهند ازدواج کنند  . بدانند جفت آنها چگونه فکر می کند ( روش تفکر نر و ماده متفاوت است ) با چه دست مشکلاتی مواجه می شوند . گاهی اتفاقات دست هیچ یک نیست .مقصر در مواردی وجود ندارد و اکثر موارد هر دو طرف مقصر هستند و ....


این دوره زمانه جوانها
کتاب با صفحات زیاد را نمی خوانند
خوبه تعداد صفحات را کم در نظر بگیریم
مثلا یک سقف حدود 100 صفحه را داشته باشیم

 یک ایرانی ساکن آمریکا ابراز علاقه کرد که در نوشتن داستان من همکاری کند .
ببینم چه می شود 

هیچ نظری موجود نیست: