۱۳۹۳-۰۹-۲۱

سوره اول قرآن-العلق

سوره اول قرآن-العلق

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

 

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ﴿۱

بخوان به نام پروردگارت كه آفريد (۱)

 

خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿۲

انسان را از علق آفريد (۲)

 

اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ﴿۳

بخوان و پروردگار تو كريمترين [كريمان] است (۳)

 

الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿۴

همان كس كه به وسيله قلم آموخت (۴)

 

عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ﴿۵

آنچه را كه انسان نمى‏دانست [بتدريج به او] آموخت (۵)

 

كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى ﴿۶

حقا كه انسان سركشى مى‏كند (۶)

 

أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷

همين كه خود را بى‏نياز پندارد (۷)

 

إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى ﴿۸

در حقيقت بازگشت به سوى پروردگار توست (۸)

 

أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى ﴿۹

آيا ديدى آن كس را كه باز مى‏داشت (۹)

 

عَبْدًا إِذَا صَلَّى ﴿۱۰

بنده‏اى را آنگاه كه نماز مى‏گزارد (۱۰)

 

أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَى الْهُدَى ﴿۱۱

چه پندارى اگر او بر هدايت باشد (۱۱)

 

أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى ﴿۱۲

يا به پرهيزگارى وادارد [براى او بهتر نيست] (۱۲)

 

أَرَأَيْتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿۱۳

[و باز] آيا چه پندارى [كه] اگر او به تكذيب پردازد و روى برگرداند [چه كيفرى در پيش دارد] (۱۳)

 

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى ﴿۱۴

مگر ندانسته كه خدا مى‏بيند (۱۴)

 

كَلَّا لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ ﴿۱۵

زنهار اگر باز نايستد موى پيشانى [او] را سخت بگيريم (۱۵)

 

نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ ﴿۱۶

[همان] موى پيشانى دروغزن گناه‏پيشه را (۱۶)

 

فَلْيَدْعُ نَادِيَه ﴿۱۷

[بگو] تا گروه خود را بخواند (۱۷)

 

سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ ﴿۱۸

بزودى آتشبانان را فرا خوانيم (۱۸)

 

كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ ﴿۱۹

زنهار فرمانش مبر و سجده كن و خود را [به خدا] نزديك گردان (۱۹)

 

سوره اول قرآن ( به ترتیب نزول ) شامل کل مطالبی است برای شروع هر کسی در هر جایی لازم است . و البته کافی است که ناقص نمی آفریند . میگوید تا بدانیم . پس آغاز به امر او نیکو است و هدف انبیاء اتصاف خلق به صفات الهی است . پای جای پای انبیاء گذاشتن وظیفه است و انبیاء جز به امر خدا پای بر ندارند و نگذارند . پس سنت رسول الله خواندن قرآن ( و شروع تدبر و تحقیق در آن ) از این سوره است . ( گر چه هر سوره نقش کل قرآن را دارد و هر آیه و هر کلمه را به وجهه قرآنی معانی و مفاهیم الهی است که بر هر کس به صورت خاصی تعبیر میگردد که چه بسا همه این تعابیر برای آن افراد منظور نظر گوینده بوده است ، که عالم است ، به استنباط همه خلق جزوا و کلا ...)

بسم الله ، به نام ما ، این متکبر است که خود را میفرماید .این ماییم که هستیم ، میگوییم و میکنیم .

رحمن و رحیم ، در حق هر سوره ، بازگو کننده کل سوره است . که چنین گوییم و کردیم و میکنیم و هستیم و خلق کردیم و ....

از هر سو به ما بنگرید یکی هستیم . از سوی تکبر ، ماییم ، از سوی رب و وهاب وفاطر و غایب واول و آخر ... بی کم وزیاد شدن ، ثابت ماییم . چنین بر شما لطف کردیم و این مطالب را به شما گفتیم . چه کسی بر چه کسی ، خدا بر خلق ، کل بر هیچ ! این خدای خداست که چنین میفرماید و تفضل میکند . والا قابلیت بنده ( هر چه باشد ) در مقام کبریایی حق هیچ است .

اما در اینجا میفرماید

اقراء ... بخوان ، امر الهی است که اگر به سنگ امر بفرماید ، به واسطه فرمان  ، سنگ اطاعت امر خواهد نمود . این فرمان نشان از این دارد که چیزی برای خواندن وجود دارد و مشهود است ،کجا ؟ در آسمان – روی سنگ – لوحی در دست جبرئیل ....

نقل است که جبرئیل در مقابل حضرت ظاهر گردید و ابتدا کل افق را پوشانده بود و کم کم جلو آمده تا کوچک گردید و زمانی که مقابل حضرت رسید ، هیکلی مشابه قامت یک انسان داشت .

پس به واسطه فرمان رب ، بنده خدا ، خواندن آغاز نمود .

بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ – به نام رب تو ، کسی که تو را خلق کرد . رب یعنی تربیت کننده تو و آن کسی است که تو را خلق کرد . خالق و مربی تو یکی است ، و خواندن را به نام من آغاز کنید .

خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿۲﴾ - خلق کرد انسان را از علق ( خون غلیظ یا گل چسنده ) – مرتبه بعد از مربی خلاق ، خلقت انسان را فرمود . و این اول درس خواندن توسط انسان است . در معنی علق ، هر دو معنی صحیح است ، چه آدم را از گل آفرید ( مراحل ببینا بینی را ذکر نفرمود – که حیات در زمین از گل چسبنده آغاز گردید و باکتریها شروع به رشد و نمو کردند تا موجود دوپا و خلقت آدم ) و چه از خون غلیظ که همان سلول بارور شده است .

اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ﴿۳﴾ - بخوان ( تاکید دستور قبل ) ومربی تو بسیار کریم است ( بزرگوار و بخشنده ) این کرم الهی ، صفت اوست . پس در خلقت او نیز کرم هست و در تربیت او نیز کرم هست و همینطور در تمام وجوه خدایی .

الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿۴﴾ - کسی که با قلم آموزش داد . این آموزش تدریجی و با وسیله است و فاعل خداست . پس تحصیل سواد در مدارس ، فاعل اوست . او کسی است با قلم می آموزاند . طفل که تمرین خط میکند ، تکرار میکند تا بیاموزد و این تکرار به نحوی آموخته میشود ، آنچه که انسان را از حیوان متمایز میکند ، یکی این خصلت آموختن است و درج شدن آموختن اشکال توسط مبتدی توسط حق است . میگویند با تکرار هر چیز ، مسیری از نرونها در مغز انسان شکل میگیرد که برای دفعات بعد از طریق مسیر از پیش تعیین شده پردازش مغز انجام میگیرد . فرآیند مسیر سازی در ذهن که اوج آن در آموختن توسط کتابت است را در اینجا بیان فرموده( از مطابقت اشکال کاغذ به حروف ( اول ) – از مطابقت حروف با هم تا ساخت جمله ( دوم ) تا درک معنااز جمله ساخته شده ( سوم ) تا مطابقت معنا با مطالب قبل و بعد ( چهارم ) و ....)

در حقیقت فاعل اصلی خداست *** این اراده بهر کاری نزد ماست

عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ﴿۵﴾ به انسان آموخت آنچه را نمیدانست . تفکر – رسیدن از دانسته ها به مجهولات و حل مجهولات ، یکی دیگر از صفات انسانی است . این فرآیند نیز مکانیزمی است که خداوند فاعل آن است ( در جای دیگر میفرماید : فلهم فجورها و تقواها – به او الهام کردیم گنه کردن وپرهیزکاری را – یعنی هر آنچه از خیر و شر به ذهن ما میرسد الهام الهی است که به بنده میرسد . بنده با اراده واگذار شده الهی ، آن را انجام میدهد یا نمیدهد و طبعات آنرا دریافت خواهد کرد )

دانستن ندانسته ها –میفرمایند خداوند ابا میکند از انجام امری بدون راهه هایی که آفریده – یعنی کارهای مورد نظر ( کن ) را از راه هایی که آفریده انجام میدهد . پس اول پی بردن به مجهولات ، پی بردن به اصل مجهول است و آن میسر نمیشود مگر با کسب معلومات . سپس تدبر و کنار هم گذاشتن معلومات است و تشکیل راه های ممکن برای رسیدن به مجهول . مرتبه بعد تحلیل راه ها و انتخاب بهترین آنها است که مجهول را محقق میکند . در مرحله تشکیل راه های ممکن برای رسیدن به مجهول – اصولا وابسته به الهام است . زیرا اینجا مرز جهل و علم است . تشخیص راه بهینه نیز الهام است . گرچه در بعضی موارد متدولوژی برای آن نوشته اند ، اما برای بسیاری فقط یک راه به مجهول عنایت میشود و برای بعضی چندین راه و چون در جای دیگر فرموده : به شما فاروق ( جدا کننده حق از باطل ) داده ایم . پس شخص با ابزار فاروق راه درست و غلط را پیدا میکند .

توضیح : صفاتی چون فاروق در مرتبه هر شخص در هر زمانی  متفاوت است . برای کسی که دارای مقدار عالی آن است ، در قبل از آن زمان میزان آن کمتر بوده و در ایام  کهولت و عدم استفاده از آن – میزان آن کاهش خواهد یافت . " لا یکلف نفس الا وسها " باری بر کسی نمیگذاریم مگر توان آن را داشته باشد – نشان از آن دارد که اگر کسی به سوالی برسد ، توان حل آنرا نیز ( بصورت بالقوه ) در وجود او گذاشته اند . ( یعنی توان حل همه موارد در همه کس بصورت بالقوه موجود است . تفاوت انیشتین و هیتلر ، در انتخابهایی بوده است که در طی عمر خود انجام داده و یکی اینچنین و دیگری آنچنان شده اند . برای حل تفاوت اندازه مغز ، توجه به اندازه مغز اینشتین و دکتر بوهر جالب است ، هر دو توان مغزی بالا و مشابه داشتند و البته با اندازه مغزهای بسیار متفاوت – مهم توان بالقوه است که در همه انسانها یکسان است )

كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى ﴿۶﴾ چنین نیست (تا اینجا خداوند به انسان خواندن و نوشتن را آموخت و آنچه را پیش از این نمیدانست و کتابت نشده بود را به انسان الهام کرد. خوب پس این انسان بنده خدا وعالم ، طبیعتا راه خدایی را در پیش خواهد گرفت و بنده خواهد بود اما ) انسان سرکشی میکند . به وصفی شرمنده این همه مرحمت الهی هستیم . به وجهی خداوند عالم به مکانیزم وجودی ما است .  به وجهی خبر میدهد که چنین هستید مواظب خودتان باشید . پس از ( و البته قبل و در حین  راه ) دانستن ( تحصیل ) و دریافت مجهولات ( الهام الهی ) برای شخص غرور پیدا میشود . این غرور باعث طغیان میشود . این که میگویند شیطان گفت من از او بهترم باعث طغیان بنده چند هزار سال عبادت کننده و مدرس فرشتگان شد بر چه کسی بر خداوندی که شیطان از اکثر ما بهتر میشناسدش . ( و البته با علم ، معلوم است که آتش از خاک و گل بهتر است )

أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾تا خود را غنی ( دارا ) ببیند - احساس استقلال میکند . بعضی به مال ( دارایی ) مغرور شده وطغیان میکنند . بعضی به دانستن علم ( دارایی ) مغرور میشوند . بعضی به زن و فرزند – طایفه و لشگر و اصحاب مرید و الی آخر . هر کجا انسان خود راا بینیاز دید ورطه طغیان در پیش رو است .

رَّآهُ – تا ببیند – این دیدن ، تصور را نیز شامل میشود  . اگر فکر کند که غنی است . یعنی زمانی هم که غنی نیستیم ، وقتی فکر میکنیم که غنی هستیم سرکش میشویم . یا حتی در عین فقر ، زمانی که به غنی فکر میکنیم سرکش میشویم !

این گونه موجودی هستیم . داستان مشهوری است : کسی کوزه روغنی را به شهر میبرد تا بفروشد . در زیر درختی استراحت میکرد . فکر کرد با پول آن چند مرغ بخرد و بعد تخم مرغ های مرغها را بفروشد و گاو و گوسفند بخرد و کم کم ازدواج کند و بچه ها را به مکتب بفرستد و زمانی که شیطنت کردند و درس نخواندند ، با این چوب آنها را خواهد زد . و چوب را در هوا تکان داد و زد ظرف روغن را شکست ... و روغن ریخت .

فکر دارایی و داشتن ، باعث شد آنچه را هم داشت از دست دهد . ( حال دارایی های ما هم نسبی است ، نسبت به یکدیگر – هم زمانی است ، امروز به ما منصوب است – هم امانتی است ، که از آن بازخواست میشویم  و هم ....)

إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى ﴿۸﴾ در حقيقت بازگشت به سوى پروردگار توست (۸)

این جمله برای هر مرحله  سیر درونی بنده مفهوم خاصی دارد . اول از همه برای غیر مسلمانان که قصد دارند با دین ابراهیمی و اسلام آشنا گردند . میفرماید که بدانید به درگاه مربی ( مربی که موارد فوق را تعلیم داد و عالم است به مکانیزم وجودی شما و به شما ابزار هدایت داد و با الهام غیبی شما را تربیت نمود ) خود باز خواهید گشت .

مرتبه دوم برای اولین قدم واردین به اسلام است  که شما که وارد شدید حواستان باشد که به سوی مربی خودتان باز خواهید گشت . درس را خوب بخوانید تا مربی به شما افتخار کند نه آنکه مایه شرمساری خودتان در درگاه مربی و سایر درس خوانده ها باشید .

مرتبه بعد در خصوص شاگردان درس خوانده است که به هیچ لذت دنیا گردن فرود نیاوردند ( نه این که استفاده نکرده اند ، تسلیم خواهش نفس نشده اند ) اینها اگر همه خوبیهای دنیا را نیز یکجا داشته باشند پشت سر رسول خدا ایستاده و عرض میکنند ، خدایا از همه دنیا و عاقبت برای تو گذشتم .( در سفر معراج )

به آنها بشارت میدهد که نگران نباشید به زودی به سوی مربی خود بازخواهید گشت . این چند روز نیز خواهد گذشت .

*…….…*

 تا اینجا را جبرئیل  در اولین دفعه نزول قرآن ، برای رسول الله آوردند. بنا به امر بخوان ، خود حضرت از روی نوشته خواندند . نقل است که در این مرحله جبرئیل به حضرت دستور نماز وهمچنین سوره حمد را آوردند . حضرت سپس از کوه حرا که در آنجا به روشی غیر از نماز متداول عبادت میکردند به منزل رفته و استراحت نمودند .

نقل است که ابتدا به حضرت خدیجه بشارت نبوت خد را دادند . و اول مسلمان حضرت خدیجه است . ( ایشان با همه ایمانی که به شوی خود داشتند ، با عموی مسیحی خود مشورت کردند و عموی ایشان به ایشان تبریک گفته وگفتند ایشان همان پیامبر خاتم هستند . و عرض کردند کاش زمانی که دعوت عمومی کنند در قید حیات باشند و مشمول پیروان پیغمبر خاتم قرار گیرند ) در منزل ایشان پسر عموی ایشان علی ابن ابی طالب تحت سرپرستی رسول الله زندگی میکردند ، ایشان نیز متوجه رسالت پیغمبر شده و برای کسب اجازه مسلمان شدن به سمت خانه پدر (ابوطالب ) حرکت کردند و از میان راه برگشتند . رسول خدا پرسید چرا نرفتی ؟ علی پاسخ دادند : فکر کردم ، خدا از پدرم برای آفریدن من اجازه نخواست . پس ارتباط من و خدا فوق اجازه پدر است و مسلمان شد ( و هر سه با هم نماز میخواندند ) نقل است که محمد (ص) را در کعبه میدیدند که با یک زن و یک کودک نماز میخواند .

همچنین رسول خدا تا زمانی که اظهار اسلام ( اول بار به دستور خداوند به طایفه خودشان ) نکردند ، همه ایشان را به نام محمد امین میشناختند . ایشان کسی بودند که در زمانی که بزرگان طوایف مکه برای تعمیر کعبه ( بخصوص افتخار نصب حجرالاسود ) اختلاف داشتند ، ایشان عبای خویش را پهن کردند و سنگ را در آن گذاشتند و به بزرگان طوایف گفتند ، هر یک گوشه عبا را بگیرند . و وقتی سنگ به محل نصب رسید ، خود با دست مبارک آن را در جای خود گذاشتند . البته همه بزرگان طوایف مکه راضی و خوشحال بودند . این وقایع را از این جهت در اینجا آوردم که احترام رسول خدا قبل از اسلام را یادآور باشیم . و این برای توضیح بعضی گفتار برای آمدن آیات بعدی است .

نقل است که ابوجهل ( تا انتشار اسلام ، ابو الحکم بود که در عدالت همتا نداشت . به واسطه دشمنی با پیغمبر از آن اوج عزت ، به حضیض ابو جهل سقوط کرد ) بود که به رسول خدا جسارت کرد . مطابق مطالب فوق ، نه تنها ابوجهل ، بلکه هیچ کس جرات همچین جسارتی را به محمد امین نداشت . آن هم در روزهای اول اسلام که هیچ کس از آمدن اسلام آگاه نبوده و قصد دشمنی شکل نگرفته بود . هیچ کس به محمد امین نیز به واسطه مقام و منزلت نزد بزرگان مکه ، جرات جسارت نداشت . تنها حالتی که امکان وقوع داشت ، این است که کسی به آن کودک که همراه رسول خدا در مکه نماز میخواند ، توهین کرده باشد . و البته ابوجهل چون عموی بزرگ آن کودک بود ، احتمالش بیشتر است .

اگر اول بار این عمل ( نماز ) با محمد امین ، توسط کودک دیده میشد ، کسی آن را نهی نمیکرد . اما آنچه مشهود است ، ابتدا کودک  در مکه نماز خوانده و سپس آن سه نفر ( رسول خدا به همراه یک زن و یک کودک ) در نماز دیده شده اند . . از آن پس ، چون پشت این عمل محمد امین بود ، کسی اعتراض نکرد .

 

أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى ﴿۹﴾ آيا ديدى آن كس را كه باز مى‏داشت (۹) آیا آن نهی کننده را دیدی – نشان از آن دارد که عمل نهی توجه برانگیز است . اگر مردم کاری کنند و کسی کاری نداشته باشد کمتر توجه ایجاد میکند . اما نهی کار دیگران در ملاء عام توجه برانگیز است . این دیدن با چشم ممکن است ، اما با دللایل ذکر شده در خصوص حضرت نبوده ، پس اطلاع یافتن هم نوعی دیدن است و با چشم دل دیدن هم دیدن است و عواقب کار را ملاحظه کردن و پی به اتفاق بردن هم دیدن است . در همه حالات حضرت مطلع شدند . کسی که باز میداشت . در خصوص مفعول چسزس نفرمود ، پس تکیه بر فاعل عمل است آن شخص . یکی بود . دیده شده بود . از کارش ابایی نداشت .

 

عَبْدًا إِذَا صَلَّى ﴿۱۰﴾ بنده‏اى را آنگاه كه نماز مى‏گزارد (۱۰) بنده ، یعنی بنده ما ، و این اول بار است که خداوند در قرآن کسی را به لفظ بنده مینوازد . بنده ای که نماز میخواند . آن بنده تنها بود . توجه ه چیزی نداشت ، والا اگر تعقل میکرد این کار را برای اولین بار در جمع انجام نمیداد . با بزرگتر آن را انجام میداد . یا تحت الحفظ . این عدم توجه ، ناشی از توجه به عمل ( نماز ) است . پس این توجه زیاد را که عشق میگویند . در آن بنده بود . آن بنده عاشق ما نماز میخواند .

آیا دیدی آن کسی را که بنده ما را که نماز میخواند از نماز باز داشت ؟ این جمله و ارتباط این دو جمله میرساند در خصوص خود حضرت نبود . اگر حضرت مفعول بودند ، به انواع دیگری جمله ساخته شد .

أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَى الْهُدَى ﴿۱۱﴾ چه پندارى اگر او بر هدايت باشد (۱۱)

أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى ﴿۱۲﴾ يا به پرهيزگارى وادارد [براى او بهتر نيست] (۱۲)

این دو آیه بیان میدارد که آن شخص خود را به حق میدانست و بر راه هدایت و امر به تقوی – پرهیز گاری میداد .  روی سخن با رسول میدارد و میفرماید آیا تو می پنداری که آن شخص وجیه المله ( با علم و درایت نزد خلق شناخته شده ) بر راه هدایت باشد ؟ یا کاری که کرده امر به معروف بوده ؟ ( نه نبوده )

 

أَرَأَيْتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿۱۳﴾[و باز] آيا چه پندارى [كه] اگر او به تكذيب پردازد و روى برگرداند [چه كيفرى در پيش دارد] (۱۳)

آیا آن شخص با رد نماز به خدا نزدیکتر شده است ؟ این میرساند که ابوجهل سعی داشته با رد رفتار جدید در مکه و حفظ سنت قبلی به خدای خود نزدیک گردد ؟ ظاهرا تا آن زمان ابوجهل نیز مانند برادران خود بر دین یکتا پرستی ( دین پدرشان که رسم بود فرزند در دین پدر باشد ) بوده و با این کار که کسی از طایفه خود را ( فرزند ابوطالب ) را از کاری غیر از روش مرسوم ( فرزندان عبدالمطلب پدر بزرگ رسول خدا ) نهی کرده و نیت نزدیکی به خدا داشته  است .

خدا میفرماید با نهی آن کسی که نماز میخواند ، میخواست به خدا نزدیکی جوید ! آن شخص جاهل به نماز بود ( هنوز اسلام آشکار نشده بود ) پس ترد حق ، با جهل نیز باعث دوری از خدا میشود .

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى ﴿۱۴﴾ مگر ندانسته كه خدا مى‏بيند (۱۴)

این میرساند که آن شخص میدانسته که خدا میبیند ، و نماز گذار به خدا را از کار عبادی نهی کرده .

ضمنا به ما یادآور میشود که خدا میبیند .

پس تصور بر رفتار نا صواب بندگان خدا که در قالب نماز باشد ، نباید نهی گردد . این حکم عدم ترد و ایجاد مزاحمت برای نمازگذاران هر دین و آیینی ( حتی غیر دین الهی ) را میرساند . این احترام شرط عقل نیز هست . اگر به دین دیگران احترام بگذاریم ، آنها نیز احترام خواهند گذاشت و چون دین اسلام به حق است و با فطرت انسانی یکی است ، خود به خود افراد سایر دینها ، به سمت دین اسلام جذب خواهند شد .

یادمان باشد که اولین فرمایش الهی در مواجهه با خلق است . روش مسلمین است برای برخورد با خلق ( حتی در زمانی که دیگران مسلمین را آزار میدادند ، مسلمین رعایت حال آنها را میکردند )

این مطلب برای افرادی که برای تحقیق کتاب خدا را باز میکنند ، در صفحه اول است که رعایت خلق به هر دینی باید انجام شود . و نهی آنها راه بدی است و موجب نزدیکی به خدا نمیشود .

كَلَّا لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ ﴿۱۵﴾ زنهار اگر باز نايستد موى پيشانى [او] را سخت بگيريم (۱۵)

رسم است که اگر کسی خطا کند ، شخص قدرتمند موی جلوی سر را گرفته و خطا کار را تنبیه میکند . این آیه بیان میکند که با شخص خطا کار اگر از خطا نایستد ، برخورد خواهد شد .

موی جلوی پیشانی و سر اولین محل است که جهت انجام هر کاری پیشتر قرار میگیرد و به آن سو میرود . با گرفتن آن ، کنترل از دست شخص خارج شده و اولین موضع گناه مورد تنبیه قرار میگیرد .( تا بقیه اعضاء را نیز نگاه دارد )

نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ ﴿۱۶﴾ [همان] موى پيشانى دروغزن گناه‏پيشه را (۱۶) این آیه میرساند که آن شخص واقعا امر به معروف و نهی از منکر را مد نظر نداشته ، در کار خود دروغ میگفته ، برای خوش امد خلق چنین کرده . این شخص گناه پیشه نیز هست . یعنی از خزانه غیب اعلام مینماید این شخص مورد توجه مردم ، یک عوام فریب است و هم دروغ میگوید و صادق نیست و هم در پی گناه است و گناه شغل اوست . اگر آن شخص ابوجهل باشد ( که اکثرا میگویند هست ) شغل او قضاوت بوده . پس در قضاودت نیز دروغ و گناه را شغل خود کرده بود .

این مطلب نه فقط برای یک زمان ، بلکه مفهوم عبدی دارد مثل بقیه قرآن . این میرساند که آن افرادی که مردم را از نماز نهی میکنند ( نماز در هر دینی ) دروغزن و گناه پیشه هستند . این کار آنها که تصور میکنند آنها را به خدا نزدیک میکند ، باعث دوری از خدا شده و گناه بزرگی است .

 

فَلْيَدْعُ نَادِيَه ﴿۱۷﴾ [بگو] تا گروه خود را بخواند (۱۷)

چون کسی را بگیرند ، از دوستان خود کمک میخواهد . کسی که با خدا درافتاده ، باید بی خدایان را به کمک بخواند . یعنی آن شخص و افراد مشابه ، پشتشان به دوستانشان ( گروه خود ) گرم است . ناهیان از نماز این کار را به پشتوانه دیگران میکنند .

سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ ﴿۱۸﴾ بزودى آتشبانان را فرا خوانيم (۱۸) آتش بانان گروهی هستند که کار آنها مراقبتت و نگهداری از آتش جهنم است . این متن برای اعراب آن زمان مشخص بود . یعنی آنها نیز بهشت و جهنم و آتشبان را میشناختند . صدا خواهیم زد آتش بان را . یعنی در آینده نزدیک صدا میزنیم . اگر باز نایستد .

 

كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ ﴿۱۹﴾ زنهار فرمانش مبر و سجده كن و خود را [به خدا] نزديك گردان (۱۹)

دستور اکید است که فرمان  نماز نخواندن را اجرا نکنید . رابطه بنده با خدا در نماز فوق دستور خلق است . هیچ کس را راهی به آن نیست . شخص باید با دل خود به سوی معبود برود . فرمان ناهیان نماز را نباید گوش کرد . و سجده نما و نزدیک شود .

نکته این است که راه نزدیکی در سجده است . شکر خدا که راه نزدیکی را نشان داد . ( اول  از فرمان و دوم شکر این مطلب سجده واجب لازم  است )

آخر اولین سوره میفرماید راه نزدیکی چنین است . گفته که مربی شما را میداند . میداند که خلق درد دوری دارد . راه نزدیکی را میفرماید .

انواع سجده

اول به ظاهر که سر بر زمین گذارد و ذکر حق گوید

دوم بر معنی توجه کند و معنی ذکر خدا را در هنگام سر بر زمین گذاشتن در نظر داشته باشد

سوم درک معنای عبودیت و محو شدن از هستی که همه اوست . چون چشم از دنیا بر گیرد ( به فرو آوردن سر بر زمین ) اول کوچکی خود را بیند و در نهایت اصلا خود نبند و توجه به او نماید و همه او باشد در مقابل .

چهارم چون معنی سجده را درک کرد که در اطاعت مولا و رب است ، این امر را که کاملا منقاد حق باید باشد همیشه در نظر داشته باشد و روش زندگیش شود .

چون روش زندگی را در رفتار مطابق خواست حق قرار داد و پیش رفت ، از مقام بودن فاصله گرفته و توجه به حق نماید مانند سجده در همه حال تا دیگر توجه به خود نداشته باشد . همه حق باشد . ( که تا اینجا شهید است ) در همه حال و همه کار زمانی که در میان خلق زندگی میکند در حال سجده است . و در حال نزدیکی به خدا.

هیچ نظری موجود نیست: