سوره اول قرآن-العلق
|
سوره اول قرآن ( به ترتیب نزول ) شامل کل مطالبی است برای شروع هر کسی در هر جایی لازم است . و البته کافی است که ناقص نمی آفریند . میگوید تا بدانیم . پس آغاز به امر او نیکو است و هدف انبیاء اتصاف خلق به صفات الهی است . پای جای پای انبیاء گذاشتن وظیفه است و انبیاء جز به امر خدا پای بر ندارند و نگذارند . پس سنت رسول الله خواندن قرآن ( و شروع تدبر و تحقیق در آن ) از این سوره است . ( گر چه هر سوره نقش کل قرآن را دارد و هر آیه و هر کلمه را به وجهه قرآنی معانی و مفاهیم الهی است که بر هر کس به صورت خاصی تعبیر میگردد که چه بسا همه این تعابیر برای آن افراد منظور نظر گوینده بوده است ، که عالم است ، به استنباط همه خلق جزوا و کلا ...)
بسم الله ، به نام ما ، این متکبر است که خود را میفرماید .این ماییم که هستیم ، میگوییم و میکنیم .
رحمن و رحیم ، در حق هر سوره ، بازگو کننده کل سوره است . که چنین گوییم و کردیم و میکنیم و هستیم و خلق کردیم و ....
از هر سو به ما بنگرید یکی هستیم . از سوی تکبر ، ماییم ، از سوی رب و وهاب وفاطر و غایب واول و آخر ... بی کم وزیاد شدن ، ثابت ماییم . چنین بر شما لطف کردیم و این مطالب را به شما گفتیم . چه کسی بر چه کسی ، خدا بر خلق ، کل بر هیچ ! این خدای خداست که چنین میفرماید و تفضل میکند . والا قابلیت بنده ( هر چه باشد ) در مقام کبریایی حق هیچ است .
اما در اینجا میفرماید
اقراء ... بخوان ، امر الهی است که اگر به سنگ امر بفرماید ، به واسطه فرمان ، سنگ اطاعت امر خواهد نمود . این فرمان نشان از این دارد که چیزی برای خواندن وجود دارد و مشهود است ،کجا ؟ در آسمان – روی سنگ – لوحی در دست جبرئیل ....
نقل است که جبرئیل در مقابل حضرت ظاهر گردید و ابتدا کل افق را پوشانده بود و کم کم جلو آمده تا کوچک گردید و زمانی که مقابل حضرت رسید ، هیکلی مشابه قامت یک انسان داشت .
پس به واسطه فرمان رب ، بنده خدا ، خواندن آغاز نمود .
بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ – به نام رب تو ، کسی که تو را خلق کرد . رب یعنی تربیت کننده تو و آن کسی است که تو را خلق کرد . خالق و مربی تو یکی است ، و خواندن را به نام من آغاز کنید .
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿۲﴾ - خلق کرد انسان را از علق ( خون غلیظ یا گل چسنده ) – مرتبه بعد از مربی خلاق ، خلقت انسان را فرمود . و این اول درس خواندن توسط انسان است . در معنی علق ، هر دو معنی صحیح است ، چه آدم را از گل آفرید ( مراحل ببینا بینی را ذکر نفرمود – که حیات در زمین از گل چسبنده آغاز گردید و باکتریها شروع به رشد و نمو کردند تا موجود دوپا و خلقت آدم ) و چه از خون غلیظ که همان سلول بارور شده است .
اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ﴿۳﴾ - بخوان ( تاکید دستور قبل ) ومربی تو بسیار کریم است ( بزرگوار و بخشنده ) این کرم الهی ، صفت اوست . پس در خلقت او نیز کرم هست و در تربیت او نیز کرم هست و همینطور در تمام وجوه خدایی .
الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿۴﴾ - کسی که با قلم آموزش داد . این آموزش تدریجی و با وسیله است و فاعل خداست . پس تحصیل سواد در مدارس ، فاعل اوست . او کسی است با قلم می آموزاند . طفل که تمرین خط میکند ، تکرار میکند تا بیاموزد و این تکرار به نحوی آموخته میشود ، آنچه که انسان را از حیوان متمایز میکند ، یکی این خصلت آموختن است و درج شدن آموختن اشکال توسط مبتدی توسط حق است . میگویند با تکرار هر چیز ، مسیری از نرونها در مغز انسان شکل میگیرد که برای دفعات بعد از طریق مسیر از پیش تعیین شده پردازش مغز انجام میگیرد . فرآیند مسیر سازی در ذهن که اوج آن در آموختن توسط کتابت است را در اینجا بیان فرموده( از مطابقت اشکال کاغذ به حروف ( اول ) – از مطابقت حروف با هم تا ساخت جمله ( دوم ) تا درک معنااز جمله ساخته شده ( سوم ) تا مطابقت معنا با مطالب قبل و بعد ( چهارم ) و ....)
در حقیقت فاعل اصلی خداست *** این اراده بهر کاری نزد ماست
عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ﴿۵﴾ به انسان آموخت آنچه را نمیدانست . تفکر – رسیدن از دانسته ها به مجهولات و حل مجهولات ، یکی دیگر از صفات انسانی است . این فرآیند نیز مکانیزمی است که خداوند فاعل آن است ( در جای دیگر میفرماید : فلهم فجورها و تقواها – به او الهام کردیم گنه کردن وپرهیزکاری را – یعنی هر آنچه از خیر و شر به ذهن ما میرسد الهام الهی است که به بنده میرسد . بنده با اراده واگذار شده الهی ، آن را انجام میدهد یا نمیدهد و طبعات آنرا دریافت خواهد کرد )
دانستن ندانسته ها –میفرمایند خداوند ابا میکند از انجام امری بدون راهه هایی که آفریده – یعنی کارهای مورد نظر ( کن ) را از راه هایی که آفریده انجام میدهد . پس اول پی بردن به مجهولات ، پی بردن به اصل مجهول است و آن میسر نمیشود مگر با کسب معلومات . سپس تدبر و کنار هم گذاشتن معلومات است و تشکیل راه های ممکن برای رسیدن به مجهول . مرتبه بعد تحلیل راه ها و انتخاب بهترین آنها است که مجهول را محقق میکند . در مرحله تشکیل راه های ممکن برای رسیدن به مجهول – اصولا وابسته به الهام است . زیرا اینجا مرز جهل و علم است . تشخیص راه بهینه نیز الهام است . گرچه در بعضی موارد متدولوژی برای آن نوشته اند ، اما برای بسیاری فقط یک راه به مجهول عنایت میشود و برای بعضی چندین راه و چون در جای دیگر فرموده : به شما فاروق ( جدا کننده حق از باطل ) داده ایم . پس شخص با ابزار فاروق راه درست و غلط را پیدا میکند .
توضیح : صفاتی چون فاروق در مرتبه هر شخص در هر زمانی متفاوت است . برای کسی که دارای مقدار عالی آن است ، در قبل از آن زمان میزان آن کمتر بوده و در ایام کهولت و عدم استفاده از آن – میزان آن کاهش خواهد یافت . " لا یکلف نفس الا وسها " باری بر کسی نمیگذاریم مگر توان آن را داشته باشد – نشان از آن دارد که اگر کسی به سوالی برسد ، توان حل آنرا نیز ( بصورت بالقوه ) در وجود او گذاشته اند . ( یعنی توان حل همه موارد در همه کس بصورت بالقوه موجود است . تفاوت انیشتین و هیتلر ، در انتخابهایی بوده است که در طی عمر خود انجام داده و یکی اینچنین و دیگری آنچنان شده اند . برای حل تفاوت اندازه مغز ، توجه به اندازه مغز اینشتین و دکتر بوهر جالب است ، هر دو توان مغزی بالا و مشابه داشتند و البته با اندازه مغزهای بسیار متفاوت – مهم توان بالقوه است که در همه انسانها یکسان است )
كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى ﴿۶﴾ چنین نیست (تا اینجا خداوند به انسان خواندن و نوشتن را آموخت و آنچه را پیش از این نمیدانست و کتابت نشده بود را به انسان الهام کرد. خوب پس این انسان بنده خدا وعالم ، طبیعتا راه خدایی را در پیش خواهد گرفت و بنده خواهد بود اما ) انسان سرکشی میکند . به وصفی شرمنده این همه مرحمت الهی هستیم . به وجهی خداوند عالم به مکانیزم وجودی ما است . به وجهی خبر میدهد که چنین هستید مواظب خودتان باشید . پس از ( و البته قبل و در حین راه ) دانستن ( تحصیل ) و دریافت مجهولات ( الهام الهی ) برای شخص غرور پیدا میشود . این غرور باعث طغیان میشود . این که میگویند شیطان گفت من از او بهترم باعث طغیان بنده چند هزار سال عبادت کننده و مدرس فرشتگان شد بر چه کسی بر خداوندی که شیطان از اکثر ما بهتر میشناسدش . ( و البته با علم ، معلوم است که آتش از خاک و گل بهتر است )
أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾تا خود را غنی ( دارا ) ببیند - احساس استقلال میکند . بعضی به مال ( دارایی ) مغرور شده وطغیان میکنند . بعضی به دانستن علم ( دارایی ) مغرور میشوند . بعضی به زن و فرزند – طایفه و لشگر و اصحاب مرید و الی آخر . هر کجا انسان خود راا بینیاز دید ورطه طغیان در پیش رو است .
رَّآهُ – تا ببیند – این دیدن ، تصور را نیز شامل میشود . اگر فکر کند که غنی است . یعنی زمانی هم که غنی نیستیم ، وقتی فکر میکنیم که غنی هستیم سرکش میشویم . یا حتی در عین فقر ، زمانی که به غنی فکر میکنیم سرکش میشویم !
این گونه موجودی هستیم . داستان مشهوری است : کسی کوزه روغنی را به شهر میبرد تا بفروشد . در زیر درختی استراحت میکرد . فکر کرد با پول آن چند مرغ بخرد و بعد تخم مرغ های مرغها را بفروشد و گاو و گوسفند بخرد و کم کم ازدواج کند و بچه ها را به مکتب بفرستد و زمانی که شیطنت کردند و درس نخواندند ، با این چوب آنها را خواهد زد . و چوب را در هوا تکان داد و زد ظرف روغن را شکست ... و روغن ریخت .
فکر دارایی و داشتن ، باعث شد آنچه را هم داشت از دست دهد . ( حال دارایی های ما هم نسبی است ، نسبت به یکدیگر – هم زمانی است ، امروز به ما منصوب است – هم امانتی است ، که از آن بازخواست میشویم و هم ....)
إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى ﴿۸﴾ در حقيقت بازگشت به سوى پروردگار توست (۸)
این جمله برای هر مرحله سیر درونی بنده مفهوم خاصی دارد . اول از همه برای غیر مسلمانان که قصد دارند با دین ابراهیمی و اسلام آشنا گردند . میفرماید که بدانید به درگاه مربی ( مربی که موارد فوق را تعلیم داد و عالم است به مکانیزم وجودی شما و به شما ابزار هدایت داد و با الهام غیبی شما را تربیت نمود ) خود باز خواهید گشت .
مرتبه دوم برای اولین قدم واردین به اسلام است که شما که وارد شدید حواستان باشد که به سوی مربی خودتان باز خواهید گشت . درس را خوب بخوانید تا مربی به شما افتخار کند نه آنکه مایه شرمساری خودتان در درگاه مربی و سایر درس خوانده ها باشید .
مرتبه بعد در خصوص شاگردان درس خوانده است که به هیچ لذت دنیا گردن فرود نیاوردند ( نه این که استفاده نکرده اند ، تسلیم خواهش نفس نشده اند ) اینها اگر همه خوبیهای دنیا را نیز یکجا داشته باشند پشت سر رسول خدا ایستاده و عرض میکنند ، خدایا از همه دنیا و عاقبت برای تو گذشتم .( در سفر معراج )
به آنها بشارت میدهد که نگران نباشید به زودی به سوی مربی خود بازخواهید گشت . این چند روز نیز خواهد گذشت .
*…….…*
تا اینجا را جبرئیل در اولین دفعه نزول قرآن ، برای رسول الله آوردند. بنا به امر بخوان ، خود حضرت از روی نوشته خواندند . نقل است که در این مرحله جبرئیل به حضرت دستور نماز وهمچنین سوره حمد را آوردند . حضرت سپس از کوه حرا که در آنجا به روشی غیر از نماز متداول عبادت میکردند به منزل رفته و استراحت نمودند .
نقل است که ابتدا به حضرت خدیجه بشارت نبوت خد را دادند . و اول مسلمان حضرت خدیجه است . ( ایشان با همه ایمانی که به شوی خود داشتند ، با عموی مسیحی خود مشورت کردند و عموی ایشان به ایشان تبریک گفته وگفتند ایشان همان پیامبر خاتم هستند . و عرض کردند کاش زمانی که دعوت عمومی کنند در قید حیات باشند و مشمول پیروان پیغمبر خاتم قرار گیرند ) در منزل ایشان پسر عموی ایشان علی ابن ابی طالب تحت سرپرستی رسول الله زندگی میکردند ، ایشان نیز متوجه رسالت پیغمبر شده و برای کسب اجازه مسلمان شدن به سمت خانه پدر (ابوطالب ) حرکت کردند و از میان راه برگشتند . رسول خدا پرسید چرا نرفتی ؟ علی پاسخ دادند : فکر کردم ، خدا از پدرم برای آفریدن من اجازه نخواست . پس ارتباط من و خدا فوق اجازه پدر است و مسلمان شد ( و هر سه با هم نماز میخواندند ) نقل است که محمد (ص) را در کعبه میدیدند که با یک زن و یک کودک نماز میخواند .
همچنین رسول خدا تا زمانی که اظهار اسلام ( اول بار به دستور خداوند به طایفه خودشان ) نکردند ، همه ایشان را به نام محمد امین میشناختند . ایشان کسی بودند که در زمانی که بزرگان طوایف مکه برای تعمیر کعبه ( بخصوص افتخار نصب حجرالاسود ) اختلاف داشتند ، ایشان عبای خویش را پهن کردند و سنگ را در آن گذاشتند و به بزرگان طوایف گفتند ، هر یک گوشه عبا را بگیرند . و وقتی سنگ به محل نصب رسید ، خود با دست مبارک آن را در جای خود گذاشتند . البته همه بزرگان طوایف مکه راضی و خوشحال بودند . این وقایع را از این جهت در اینجا آوردم که احترام رسول خدا قبل از اسلام را یادآور باشیم . و این برای توضیح بعضی گفتار برای آمدن آیات بعدی است .
نقل است که ابوجهل ( تا انتشار اسلام ، ابو الحکم بود که در عدالت همتا نداشت . به واسطه دشمنی با پیغمبر از آن اوج عزت ، به حضیض ابو جهل سقوط کرد ) بود که به رسول خدا جسارت کرد . مطابق مطالب فوق ، نه تنها ابوجهل ، بلکه هیچ کس جرات همچین جسارتی را به محمد امین نداشت . آن هم در روزهای اول اسلام که هیچ کس از آمدن اسلام آگاه نبوده و قصد دشمنی شکل نگرفته بود . هیچ کس به محمد امین نیز به واسطه مقام و منزلت نزد بزرگان مکه ، جرات جسارت نداشت . تنها حالتی که امکان وقوع داشت ، این است که کسی به آن کودک که همراه رسول خدا در مکه نماز میخواند ، توهین کرده باشد . و البته ابوجهل چون عموی بزرگ آن کودک بود ، احتمالش بیشتر است .
اگر اول بار این عمل ( نماز ) با محمد امین ، توسط کودک دیده میشد ، کسی آن را نهی نمیکرد . اما آنچه مشهود است ، ابتدا کودک در مکه نماز خوانده و سپس آن سه نفر ( رسول خدا به همراه یک زن و یک کودک ) در نماز دیده شده اند . . از آن پس ، چون پشت این عمل محمد امین بود ، کسی اعتراض نکرد .
أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى ﴿۹﴾ آيا ديدى آن كس را كه باز مىداشت (۹) آیا آن نهی کننده را دیدی – نشان از آن دارد که عمل نهی توجه برانگیز است . اگر مردم کاری کنند و کسی کاری نداشته باشد کمتر توجه ایجاد میکند . اما نهی کار دیگران در ملاء عام توجه برانگیز است . این دیدن با چشم ممکن است ، اما با دللایل ذکر شده در خصوص حضرت نبوده ، پس اطلاع یافتن هم نوعی دیدن است و با چشم دل دیدن هم دیدن است و عواقب کار را ملاحظه کردن و پی به اتفاق بردن هم دیدن است . در همه حالات حضرت مطلع شدند . کسی که باز میداشت . در خصوص مفعول چسزس نفرمود ، پس تکیه بر فاعل عمل است آن شخص . یکی بود . دیده شده بود . از کارش ابایی نداشت .
عَبْدًا إِذَا صَلَّى ﴿۱۰﴾ بندهاى را آنگاه كه نماز مىگزارد (۱۰) بنده ، یعنی بنده ما ، و این اول بار است که خداوند در قرآن کسی را به لفظ بنده مینوازد . بنده ای که نماز میخواند . آن بنده تنها بود . توجه ه چیزی نداشت ، والا اگر تعقل میکرد این کار را برای اولین بار در جمع انجام نمیداد . با بزرگتر آن را انجام میداد . یا تحت الحفظ . این عدم توجه ، ناشی از توجه به عمل ( نماز ) است . پس این توجه زیاد را که عشق میگویند . در آن بنده بود . آن بنده عاشق ما نماز میخواند .
آیا دیدی آن کسی را که بنده ما را که نماز میخواند از نماز باز داشت ؟ این جمله و ارتباط این دو جمله میرساند در خصوص خود حضرت نبود . اگر حضرت مفعول بودند ، به انواع دیگری جمله ساخته شد .
أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَى الْهُدَى ﴿۱۱﴾ چه پندارى اگر او بر هدايت باشد (۱۱)
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى ﴿۱۲﴾ يا به پرهيزگارى وادارد [براى او بهتر نيست] (۱۲)
این دو آیه بیان میدارد که آن شخص خود را به حق میدانست و بر راه هدایت و امر به تقوی – پرهیز گاری میداد . روی سخن با رسول میدارد و میفرماید آیا تو می پنداری که آن شخص وجیه المله ( با علم و درایت نزد خلق شناخته شده ) بر راه هدایت باشد ؟ یا کاری که کرده امر به معروف بوده ؟ ( نه نبوده )
أَرَأَيْتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿۱۳﴾[و باز] آيا چه پندارى [كه] اگر او به تكذيب پردازد و روى برگرداند [چه كيفرى در پيش دارد] (۱۳)
آیا آن شخص با رد نماز به خدا نزدیکتر شده است ؟ این میرساند که ابوجهل سعی داشته با رد رفتار جدید در مکه و حفظ سنت قبلی به خدای خود نزدیک گردد ؟ ظاهرا تا آن زمان ابوجهل نیز مانند برادران خود بر دین یکتا پرستی ( دین پدرشان که رسم بود فرزند در دین پدر باشد ) بوده و با این کار که کسی از طایفه خود را ( فرزند ابوطالب ) را از کاری غیر از روش مرسوم ( فرزندان عبدالمطلب پدر بزرگ رسول خدا ) نهی کرده و نیت نزدیکی به خدا داشته است .
خدا میفرماید با نهی آن کسی که نماز میخواند ، میخواست به خدا نزدیکی جوید ! آن شخص جاهل به نماز بود ( هنوز اسلام آشکار نشده بود ) پس ترد حق ، با جهل نیز باعث دوری از خدا میشود .
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى ﴿۱۴﴾ مگر ندانسته كه خدا مىبيند (۱۴)
این میرساند که آن شخص میدانسته که خدا میبیند ، و نماز گذار به خدا را از کار عبادی نهی کرده .
ضمنا به ما یادآور میشود که خدا میبیند .
پس تصور بر رفتار نا صواب بندگان خدا که در قالب نماز باشد ، نباید نهی گردد . این حکم عدم ترد و ایجاد مزاحمت برای نمازگذاران هر دین و آیینی ( حتی غیر دین الهی ) را میرساند . این احترام شرط عقل نیز هست . اگر به دین دیگران احترام بگذاریم ، آنها نیز احترام خواهند گذاشت و چون دین اسلام به حق است و با فطرت انسانی یکی است ، خود به خود افراد سایر دینها ، به سمت دین اسلام جذب خواهند شد .
یادمان باشد که اولین فرمایش الهی در مواجهه با خلق است . روش مسلمین است برای برخورد با خلق ( حتی در زمانی که دیگران مسلمین را آزار میدادند ، مسلمین رعایت حال آنها را میکردند )
این مطلب برای افرادی که برای تحقیق کتاب خدا را باز میکنند ، در صفحه اول است که رعایت خلق به هر دینی باید انجام شود . و نهی آنها راه بدی است و موجب نزدیکی به خدا نمیشود .
كَلَّا لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ ﴿۱۵﴾ زنهار اگر باز نايستد موى پيشانى [او] را سخت بگيريم (۱۵)
رسم است که اگر کسی خطا کند ، شخص قدرتمند موی جلوی سر را گرفته و خطا کار را تنبیه میکند . این آیه بیان میکند که با شخص خطا کار اگر از خطا نایستد ، برخورد خواهد شد .
موی جلوی پیشانی و سر اولین محل است که جهت انجام هر کاری پیشتر قرار میگیرد و به آن سو میرود . با گرفتن آن ، کنترل از دست شخص خارج شده و اولین موضع گناه مورد تنبیه قرار میگیرد .( تا بقیه اعضاء را نیز نگاه دارد )
نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ ﴿۱۶﴾ [همان] موى پيشانى دروغزن گناهپيشه را (۱۶) این آیه میرساند که آن شخص واقعا امر به معروف و نهی از منکر را مد نظر نداشته ، در کار خود دروغ میگفته ، برای خوش امد خلق چنین کرده . این شخص گناه پیشه نیز هست . یعنی از خزانه غیب اعلام مینماید این شخص مورد توجه مردم ، یک عوام فریب است و هم دروغ میگوید و صادق نیست و هم در پی گناه است و گناه شغل اوست . اگر آن شخص ابوجهل باشد ( که اکثرا میگویند هست ) شغل او قضاوت بوده . پس در قضاودت نیز دروغ و گناه را شغل خود کرده بود .
این مطلب نه فقط برای یک زمان ، بلکه مفهوم عبدی دارد مثل بقیه قرآن . این میرساند که آن افرادی که مردم را از نماز نهی میکنند ( نماز در هر دینی ) دروغزن و گناه پیشه هستند . این کار آنها که تصور میکنند آنها را به خدا نزدیک میکند ، باعث دوری از خدا شده و گناه بزرگی است .
فَلْيَدْعُ نَادِيَه ﴿۱۷﴾ [بگو] تا گروه خود را بخواند (۱۷)
چون کسی را بگیرند ، از دوستان خود کمک میخواهد . کسی که با خدا درافتاده ، باید بی خدایان را به کمک بخواند . یعنی آن شخص و افراد مشابه ، پشتشان به دوستانشان ( گروه خود ) گرم است . ناهیان از نماز این کار را به پشتوانه دیگران میکنند .
سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ ﴿۱۸﴾ بزودى آتشبانان را فرا خوانيم (۱۸) آتش بانان گروهی هستند که کار آنها مراقبتت و نگهداری از آتش جهنم است . این متن برای اعراب آن زمان مشخص بود . یعنی آنها نیز بهشت و جهنم و آتشبان را میشناختند . صدا خواهیم زد آتش بان را . یعنی در آینده نزدیک صدا میزنیم . اگر باز نایستد .
كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ ﴿۱۹﴾ زنهار فرمانش مبر و سجده كن و خود را [به خدا] نزديك گردان (۱۹)
دستور اکید است که فرمان نماز نخواندن را اجرا نکنید . رابطه بنده با خدا در نماز فوق دستور خلق است . هیچ کس را راهی به آن نیست . شخص باید با دل خود به سوی معبود برود . فرمان ناهیان نماز را نباید گوش کرد . و سجده نما و نزدیک شود .
نکته این است که راه نزدیکی در سجده است . شکر خدا که راه نزدیکی را نشان داد . ( اول از فرمان و دوم شکر این مطلب سجده واجب لازم است )
آخر اولین سوره میفرماید راه نزدیکی چنین است . گفته که مربی شما را میداند . میداند که خلق درد دوری دارد . راه نزدیکی را میفرماید .
انواع سجده
اول به ظاهر که سر بر زمین گذارد و ذکر حق گوید
دوم بر معنی توجه کند و معنی ذکر خدا را در هنگام سر بر زمین گذاشتن در نظر داشته باشد
سوم درک معنای عبودیت و محو شدن از هستی که همه اوست . چون چشم از دنیا بر گیرد ( به فرو آوردن سر بر زمین ) اول کوچکی خود را بیند و در نهایت اصلا خود نبند و توجه به او نماید و همه او باشد در مقابل .
چهارم چون معنی سجده را درک کرد که در اطاعت مولا و رب است ، این امر را که کاملا منقاد حق باید باشد همیشه در نظر داشته باشد و روش زندگیش شود .
چون روش زندگی را در رفتار مطابق خواست حق قرار داد و پیش رفت ، از مقام بودن فاصله گرفته و توجه به حق نماید مانند سجده در همه حال تا دیگر توجه به خود نداشته باشد . همه حق باشد . ( که تا اینجا شهید است ) در همه حال و همه کار زمانی که در میان خلق زندگی میکند در حال سجده است . و در حال نزدیکی به خدا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر