تغيير رفتار والدين با فرزندان در طول نسلهاي اخير امري طبيعي است و بررسي آن درس جالبي به ما ميدهد .
خانواده اي را با تعداد فرزندان كم در نظر بگيريم . در اين خانواده فرزند يا فرزندان هدف زندگي هستند و طبيعي است كه توجه زيادي به آنها صورت پذيرد و به قول امروزيها " فرزند سالاري " در خانواد ها رخ دهد .
اما از سوي ديگر فرض كنيم در همين خانواده تعداد فرزندان زياد شود. طبيعتا فرزندان با يكديگر تعارض خواسته پيدا كرده و تنش در خانه افزايش خواهد يافت . در اينجا والدين ( معمولا پدر ) در نقش قدرت برتر وارد اين تعارضات ميشود و با تحكم قائله را فيصله ميدهد .
وقتي باز هم تعداد فرزندان بيشتر شود ، اين تحكم و حالت ديكتاتوري بيشتر شده و اين امر نه بنا به خواست پدر يا سايرين است ، بلكه نياز برپا ماندن خانواده و حفظ آرامش در خانواده است كه اين گونه رفتار را ايجاد ميكند.
اگر اين رفتار ديتكتاتوري در خانه نباشد ، بنيان خانواده با مشكل مواجه شده و خانواده از هم ميپاشد.
در خانه هاي پر جمعيت كه اين تحكم كننده را نداريم . يعني كسي كه " در موارد بحراني حرف آخر را بزند و همه بدون چون و چرا آنرا اطاعت كنند " خانواده ها با تعارض و چند دستدگي مواجه ميشوند. حداقل در اولين تعارض ، دو دسته شده و حتي با يكديگر قطع رابطه ميكنند.در اين مواقع اگر مادر باشد ، بسيار رنج خواهد برد و هيچگاه نميتواند فرزندان را با هم در يك جلسه ( ميهماني ) ببيند.
اين امر در جوامع بزرگتر نيز رخ ميدهد. جوامع پر جمعيت نياز به كسي دارند كه در مواقع تعارض و اختلاف نظر ، حرف آخر را بزند و همگي اطاعت كنند.
در حالات عادي مشكلي نيست كه اختلاف آرا مطرح شود و تصميمات خانوادگي ( اجتماعي ) گرفته شود. اما در جايي كه تعارض منافع در جامعه باعث مشكل ( دعواهاي خانوادگي - دعواهاي اجتماعي ) ميشود ، كسي بايد باشد كه با قدرت و تحكم فرمان دهد و همگان بايد اطاعت نمايند.
اين شخص را ميتوان رهبر ، يا هر اسم ديگري ناميد . جامعه بايد رهبر داشته باشد . اين رهبر بايد كسي باشد كه اگر لازم شد و فرماني صادر شد ، همگان آن فرمان را اطاعت كنند . براي كشورهايي كه اين جايگاه را ندارند ،لازم است اين جايگاه تعريف شود.
براي جامعه جهاني نيز ما نيازمند يك رهبري هستيم . با اين رهبري جهاني ، تعارضات و جنگها از بين خواهد رفت .
هميشه فرزندان شيطاني پيدا ميشوند كه به ديگران زور بگويند و يا خواستار منافع بيشتري در خانواده باشند . در اينجا پدر خانواده يا رهير اجتماع است كه ميتواند فرزند شيطان را كنترل نمايد .
اين كه جامعه جهاني چگونه اين شخص را انتخاب نمايد بحث مهمي است كه انديشمندان جهاني بايد اين جايگاه را تعريف و راه كار تصدي آنرا طراحي نمايند.
اين كه پدر سالاري باشد يا فرزند سالاري ، اين امر در اجتماع نشان ميدهد كه جامعه براي برقرار ماندن نياز به يك نفر كه حرف آخر را بزند دارد . ( چه فرزند يا مادر يا پدر )
جامعه جهاني نيز نياز دارد كه يك نفر را داشته باشد كه حرف آخر را بزند تا پايدار بماند. مشكلات محيط زيستي ، تعارض هاي منطقه اي و وقوع جنگها - رقابتهايي كه جان و بودن اجتماعات را با خطر مواجه ميكند نشان از آن دارد كه جايگاه اين شخص ( يا كمسيون ) در جهان خالي است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر