۱۳۹۵-۱۰-۰۳

​کتب عرفانی و خوانندگان


در نوشته های کتب ( همه کتابها ) نکاتی است که توجه به آن کمک میکند تا انتظار خواننده از کتاب محدود گردد .
در هر ارتباطی گوینده تصوری دارد و برای انتقال آن به دیگری معمولا از کلمات استفاده میکند . در کتاب نویسی نیز این چنین است . ( محدودیت نوشته با سخن چهره به چهره بسیار بیشتر است زیرا بازخورد و اصلاح سخنوری حذف میشود . همچنین بخش بزرگی از انتقال اطلاعات شامل حالات چهره و بدن  و شدت و ضعف صدا میشود که در نوشتن از این بخشها محروم هستیم )
اما آنچه بیان میشود لزوما آن چیزی نیست که در ذهن خواننده تصویر میگردد. این تفاوت زیاد است و بستگی به تجربه طرفین از موضوع مورد بحث و گاه تجربه زندگی شخصی و موارد دیگر حتی محیط مطالعه دارد.
حال تصور کنیم برای همگان سخنی نوشته شود . این سخن با تجارب شخصی همگان معانی مختلفی را در ذهن دیگران تصویر میسازد .
شرایط را سخت تر میکنیم . برای کسانی که در یک دره کوهستانی زندگی میکنند ، شرح "کوه اورست" را مینویسیم.
دیگران چه میزان از واقعیت را درک میکنند ؟
در درجه اول یادآور باید شد که ما نیز " کوه اورست " را بدرستی نمیشناسیم . حداکثر از آن تصویر کلی داریم . شاید از چند جناح مختلف . فرض کنیم عالم تر هستیم ، از آن در چند وجهه بالا رفته ایم ، آیا ما نیز " کوه اورست " را میشناسیم ؟
بدیهی است که خیر . این کوه دارای آنچنان عظمت و جوانبی است که یک عمر برای پی بردن به وجوه آن نیز ناکافی است .
حالا کسی را در نظر بگیریم که کتاب شرح کوه اورست را خوانده باشد ( از یک یا چند نویسنده ) و سپس به عنوان عالم بخواهد شرح کوه را برای ساکنان دره بنویسد !
آن شخص بظاهر عالم چه خواهد نوشت ؟ و دیگران چه درک خواهند کرد ؟
هر دو فهم با واقعیت بسیار فاصله خواهد داشت . تصور کنید این افراد بعنوان عالم بخواهند با فرد کم سوادی که قله را فتح کرده اظهار فضل کنند. صحنه شبیه یک داستان کمدی خواهد شد . فرد فاتح قله ( که از یک وجهه قله را فتح کرده ) توان توضیح واقعیت را برای آنها ندارد .از طرف دیگر آنها مطمئن به دانش خود هستند!
اما واقعیت پیچیده تر از این است . آنچه در مفاهیم عرفانی درک میگردد بسی فراتر از این است . دنیای سفر کنندگان در درون خود با غرق شدگان در " عمل و عکس العمل " دنیای مادی تفاوتهای بزرگی دارد . آنجا نیز عمل و عکس العمل داریم . اما همه داستان این نیست.
حال تصور کنید شخص بزرگی از عالم عرفان به مرتبه بالائی رسیده باشد و متنی را بنویسد . اولا آنچه نوشته از زاویه دید خود بوده و آن مطلب خیلی بزرگتر از حدود هر انسانی است . دوم با مشکل کلمات مواجه بوده ، آن مفاهیم را در قالب کلمات پیچانده است و ثبت کرده است . حالا خواندن دیگران و میزان درک آنها از آن واقعه چه میزان خواهد بود ؟
( بگذریم که بعضی علوم در شرح سخن بزرگان عرفان غیر مرتبط است. مثلا علم کلام در سخن بزرگان چه خروجی از واقعیت را میتواند بیان نماید ؟ جای تعمق دارد )
اما برای مبتدیان راه خواندن کتب لازم است . کسی که از محله منزل خود خارج نشده ، ابتدا شرح جنگل و کوه را خوانده و در او تشنگی رسیدن قوت خواهد گرفت ( اصل تشنگی در درون هر انسانی بصورت ودیعه الهی موجود است )
همچنین برای کسانی که در کوه و جنگل و بیابان راه در حال حرکت هستند ، شرح احوال روندگان دیگر در شرایط مشابه باعث میشود که اولا مغرور نگردند ، در ثانی به این مرحله راضی و متوقف نشوند و در ثالث میل به مرحله بالاتر قوت حرکت بیشتر را فراهم آورد.
پس خواندن کتب سابقین تا مرحله مورد نظر نویسنده برای همگان سودمند است. اما قرآن که فوق همه کتب است برای رونده برای همیشه سودمند و راهنما است . و این کتاب گر چه کتاب است ، اما در میان کتابها استثناء است . فوق کتاب است . سخن حق حی مجید است با بنده .
از این مختصر متوجه میشویم که کسی توان شرح کتب عرفانی سابقین را دارد که به آن مرحله رسیده باشد و از بالا به آن مرحله نگریسته باشد . او توان بازگوئی حقیقت را دارد و درک میکند که سائل از چه زاویه دیدی به کوه مینگرد ( سائل در کدام دره قرار دارد و با دانش او چه میزان از حقیقت تصور شده است ). آنچه در حد او باشد بیان میکند.
پس " انالحق " حلاج از زاویه دید حلاج در مکان و موقعیت خاصی از کوه " واقعیت " بوده و همینطور گفتار و نوشتار همه سابقین.
تلاش برای درک گفتار آن بزرگان ، بدون حرکت و رفتن آن مناظر ، امری محال است. توضیح آن نیز امری غیر لازم است . هر کس رسید درک میکند ، برای دیگران وبال است و حجاب است .
آنچه مهم است حرکت است . 124 هزار پیغمبر آمدند که بگویند از اینجا که هستی قدمی پیشتر آئید . و بقیه اولیا نیز هر آنچه گفتند در پی پیغمبران برای همین بود . همه کتابها همین است .  که :
ای خلق قدمی پیشتر روید.
والسلام

هیچ نظری موجود نیست: