تاریکی نبود نور است . غم نیز نبود شادی است . بنابراین همانطور که تاریکی وجود ندارد – غم نیز وجود ندارد . اصل وجود شادی است . انواع بیماریها از اعتدال خارج شدن فطرت انسانی است .
دور شدن انسان از شادی بیماریزا است . انواع عزاداریها اصالت انسانی ندارد ، بلکه به عنوان عدم تعادل مطرح است .
بعضی از غمها دردرمان یک بیماری اجتماعی ( یا فردی ) توصیه شده و بکار برده میشود ( بخصوص آن دسته که به دستور طبیبان الهی توصیه گردیده است )
اصل طبیعت با هارمونی است . پس همه هنرها از شادی است و انتقال شادی است از هنرمند به دیگران . پس از هنر برای درمان خروج از تعادل و ازدیاد غم ( در فرد یا جامعه ) میتوان استفاده نمود .
این مباحث عالمان خاص خود را میطلبد و درمان فردی یا اجتماعی را میتوان از طریق شناسائی بیماری و تجویز هنر برای به اعتدال بازگرداندن انسان ( یا جامعه ) استفاده کرد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر