۱۳۹۷-۰۲-۰۱

آن زن پلیس چه فکر می کرد ؟

قبل از این که در خودرو سوار شده و به سر کار بیاید , فکر میکرد , یک روز دیگر برای انجام وظیفه.  خدمت به جامعه و غیره,  این در کنار فکر به مشکلات روزمره همه مردم شهر تهران , ترافیک و غیره.
از خودرو پیاده شده و با استرسی که داشته به یک ناهنجاری از قبل در ذهن داشته برخورد کرده و اقدام لازم را انجام داده , در راه انجام وظیفه,  لازم شده خشونت هم به کار بگیرد , احیانا ناسزا اگر بیان می شد هم بی اختیار بود. در دعوا نان و حلوا تقسیم نمیکنند .
اما پلیس با مردم دعوا ندارد , خادم مردم باید باشد . اگر نباشد .... خادم قانون است , یا استنباط او یا رییس مربوطه از قانون . وقتی خود را وابسته به مردم نداد , مثل پلیس آمریکا به راحتی دست به اسلحه میبرد و با تصور اینکه شخص مقابل , یعنی مجرم اسلحه در دست دارد یا خطر دارد , هفت گلوله به او شلیک می کند! هفت گلوله لازم نبود , با یک گلوله میشود مجرم را زمین گیر کرد.
بقیه گلوله ها بدلیل گذشتن از یک حد رفتاری است.
آن زن پلیس هم همینطور,  از یک حدی گذشت.
وقتی از یک حدی گذشتی , شکنجه هم توجیه پذیر می گردد. وقتی شکنجه برای کسی موجه شد , برای دیگران هم ممکن الاجرا میشود.
یعنی بعضی افراد از یک حدودی گذشته‌اند که برای جامعه خطرناک هستند. باید جامعه را در مقابل آنها حفاظت کرد. اما چگونه ؟
اول باید آنها را شناخت و سپس با موارد قانونی آنها را به نحو مقتضی از برخوردهای اجتماعی جدا کرد. کار دفتری و از این قبیل امور , میتواند برای آنها مفید باشند. از سوی دیگر باید زیر نظر روانشناس باشند. باید کنترل گردند.
ضمنا این که چگونه اینطور شده‌اند بررسی و از دوباره سازی ایشان جلوگیری شود.

هیچ نظری موجود نیست: