در تهران موضوع عجیبی نیست . چند سرباز در خودرو نشسته و با خنده در حال رد شدن هستند . میتوان به راحتی آنها را در حال ماموریت نشان داد . مثلا در صندوق عقب چیزی را برای جایی میبرند. اما همین سربازان دوستان ما هستند . میدانیم که فرصتهایی هست که بتوانند برای رفع ملالت ، با خودرو پلیس گشتی در خیابانها بزنند یا وقتی چیزی به ایشان میدهند تا جایی برند ، کمی بیشتر معطل کنند و چند خیابان بیشتر اینطرف و آنطرف بروند.
شاید برای کسانی که از سیاره دیگری به این مبحث نگاه کنند ، مسئله عجیب باشد . اما برای ما ایرانی ها عجیب نیست.
استفاده شخصی از خودروهای پلیس نیز غیر ممکن نیست . حداقل آشنای ما به دوستش تماس گرفت تا در زمان خدمت برای کار غیر پلیسی به جایی برود و کاری برایش انجام دهد. ( لطفی بکند )
نه فقط خودرو پلیس ، بلکه هر کجا امکانپذیر باشد از دارایی های دولتی برای کارهای غیر مرتبط استفاده میشود. شهرداری برای هزینه کربلا جدای از خرج های معمول ، حق ماموریت و فرستادن نیزو دارد .
این که مقامات برای موارد غیر مرتبط دستور اجرایی میدهند ، راه برای استفاده غیر مرتبط باز میشود.
میگویند انوشیروان با سپاه خود از نزدیکی روستایی رد میشد و سیبی از درختی از بالای دیوار باغ بیرون بود. دستور داد بروند صاحب باغ را پیدا کنند و این سیب را از او بخرند. افرادی که رفتند صاحب باغ را پیدا نکردند و انوشیروان بدون سیب حرکت کرد.
یکی از نزدیکان سوال کرد که شما شاه و صاحب همه کشور هستید ، چرا سیبی را که از دیوار باغ بیرون بود را نکندید؟
انوشیروان گفت . اگر من آن سیب را میکندم ، سپاه همه درختان آن باغ را از ریشه در می آوردند.
برقراری عدالت و امنیت در کشور - جامعه - شرکت و غیره ، از بالا به پایین محقق میشود. زیردستان به کارکرد بالایی ها نگاه میکنند و روش آنها را بکار میبندند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر