سطح دانش و احساسات مردم در هر لحظه متفاوت است . هنگام شنیدن ( یا خواندن ) یک مطلب ثابت ، آنها درجه متفاوتی از معنا را درک میکنند . نه تنها میزان درک آنها متفاوت است ، بلکه نیاز و منظور آنها نیز متفاوت است و این امر در درک مطلب تاثیر میگذارد . در کنار این تفاوتها زمانی که قصد بازگو کردن ( و مثلا درس دادن ) آن مطلب را داشته باشد ، قصد – هدف – دانش کلامی و بسیاری موارد دیگر در آنچه بیرون می آید موثر است . تا شنونده با همین تفاوتها چه دریابد .
تا اینجا درک میکنیم که در شنیدن یا دیدن و خواندن مطالب و اتفاقات همه مردم یکسان نیستند و اکثرا آنچه درک میکنند ، عین واقع نیست . حال سوال این است که با دانستن این مطلب اگر بخواهیم مردم را در جهتی " هم سو " کنیم ، چه باید انجام دهیم ؟
در تمام مراتب وجودی و ادراکی مردم ( انسانها ) نکاتی مشترک است . عشق به مادر – وطن – محبت به فرزند – اعتلای کشور – اجتناب و دشمنی با دشمن و غیره .
اگر بخواهیم مردم را با درک متفاوت از مطالب واقعی که بیان میشود در یک جهت به حرکت در آوریم ، باید روی آن چیزهای مشترک مردم تاکید نمائیم .
بسیاری کشورها از " دشمن " استفاده میکنند . نمونه " ونزوئلا " – " کوبا " – " چین " و خیلی کشورهای دیگر از این دست است .
کشورهای کمونیستی و ترد کننده تفکر خدا دوستی عشق وطن را سر لوحه خود قرار میدهند . آمریکائیان ، دموکراسی و آزادی را پرچم کرده و هر کار بخواهند به اسم آزادی و دموکراسی انجام میدهند .
میتوان اشتباه کنندگان را " هم سو " نمود .
در سطح شرکتها و سازمانها نیز این امر ممکن است . اجزای سازمان را میتوان در جهت اعتلای سازمان به حرکت درآورد . لازم نیست همه حقیقت ها را درک کرده باشند . هر عضو باید نقش خود را به خوبی بازی کند تا سازمان با بهره وری به پیش رود . برای این کار باید دستورالعمل های ساده ای وجود داشته باشد تا ارتباط بین بخشها را معنا ببخشد . در این صورت واحدهای مجزا مثل دست و پا با حرکت هماهنگ مثلا دویدن را شکل میدهند . لزوما هر پا در هنگام دویدن از رفتار دست بی خبر است . اما حرکت دست برای عمل دویدن و درست دویدن لازم است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر