بشر به صورت غریزی بدنبال جذب منافع است . وقتی
در یک جامعه این کار را مرتب انجام دهد برایش بصورت عادت خواهد شد . بعد از این که
عادت شد ، آن اتفاق لذتی برایش ایجاد نمیکند . و به این ترتیب به دنبال مرحله ای
بیشتر میرود .
از یک سو این تلاش به سمت " بیشتر "
ما را با انواع اختراعات و ابداعات و اکتشافات روبرو میکند و از طرفی دیگر "
بیشتر " راه اعتیاد به روی بشر گشوده است .
اما بشر راه دیگری برای لذت نیز یافته است . و
آن " بخشش " است .
اگر شخصی هر روز یک سکه را پشت پنجره همسایه
نیازمندش بگذارد ، هر روز یک لذت از این کارش میبرد که هیچوقت کهنه نمیشود . از
طرفی با سکه های اولیه آن همسایه نیز لذت میبرد ، اما بعد از زمان کوتاهی این لذت
از بین میرود و آن سکه ها بصورت " حق " در می آید . اگر روزی آن سکه پشت
پنجره نباشد ، حق او پایمال شده است ! ناراحت میشود و ...
یک تعادلی برای این خوبی رساندن و پذیرش خوبی
وجود دارد . و آن اطمینان است . کسی که کمک میکند باید " اطمینان "
داشته باشد که آن خوبی به نیازمند میرسد . و نیازمند نیز " اطمینان "
داشته باشد که به اندازه نیازش " کمک " خواهد رسید .
این نقطه تعادل مورد مهمی است که در اجتماع باید
به آن رسید .
لذت کمک کردن "" حد " ندارد .
همانطور که " خوبی " حد ندارد . " زیبائی " حد ندارد و ...
آشنا کردن مردم با این نوع لذت ، آموزشی است . فرزندان
بسیاری از رفتارها و خلق و خوها را از والدین می آموزند . و افراد بالغ نیز از
بزرگان کشور خود می آموزند . باید در رفتار به ایشان نشان داد که میتوان بخشنده
بود . و این بخشندگی سرمایه ای است تمام نشدنی و البته لذتی بی انتها را بوجود می
آورد . بر عکس تمام لذتهای جذبی که خیلی زود به عادت تبدیل میشوند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر