با آموزه های حضرت زرتشت و بعدها اسلام ، مردم ما مسئولیت رفتار خود را به خوشان نسبت میدادند و آنچه در تاریخ بصورت رفتار جوانمردانه میبینیم ، همان بود که اگر واقعه ناخوشایند رخ میداد ، سر در جیب تفکر فرو برده و نگاه میکردند که در کجای کار اشتباه کرده اند .
اما در یکی از سالهای دور ، تفکری در مردم رسوخ کرد و آن این بود که اگر انسان اشتباه میکند ، مقصر شیطان است . یک موجود خارجی که اتفاقا قسم خورده انسان را به اشتباه بیندازد . لذا پرچم دشمنی را برداشته و هر آنچه نامطلوب بوده ، ا یک ناسزا به شیطان از کنارش رد میشدیم .
طبیعتا فکر نکردن و پیدا کردن اشکال خود ، کاری سخت و باعث احساس نامطبوع میشد ، در مقابل پاسخ ساده گناه را به دیگری نسبت دادن " به شیطان رجیم " .
گرچه دانشمندان ما میدانند که این شیطان و خصلت شیطانی یکی از قدرتهای در وجود انسان به ودیعه گذاشته است . " قدرت واهمه " که اگر از آن خوب استفاده شود باعث رشد و اعتلای جامعه و انسان میگردد . و البته اگر بصورت ناصحیح استفاده شود باعث پست تر شدن انسان از حیوانات میگردد .
اما بشر دنبال جواب ساده بود و موارد دیگری نیز بر این امر افزود . در نتیجه در طول سالیان دراز " فکر نکردن را آموخیم " و آنها که فکر نمیکردند " جایزه اجتماعی " میگرفتند و مراتب ترقی را رشد میکردند . این شد که در اواخر صفویه و بعدها اکثر جامعه و به خصوص نخبگان کشور افرادی کوته بین و کم فکر بوده اند . در این بین جزایر کوچک " امیر کبیرها " وجود داشتند ، اما حرکت غالب با افول اندیشه بود .
و شد آنچه باید میشد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر